خوابم نمیبره ولی حالم خوبه!
کمی نگرانم، بیخودی، وسواس خناس افتاده بهم!؟
اون روز که گفتم با یکی دوست اجتماعی بودم، بعد گفتم تکیه گاه نبود، الکی گفتم، نمی دونم چرا این طوری میگم شاید از سر غرور!
ولی سعی کردم عاشقش بشم اما نشد، تو نگاهاش روحشو نمی دیدم، اون اتفاقی که باید میفتاد نیفتاد!؟
خواستم این اعتراف رو بکنم، از این به بعد بیشتر باید حواسم به زبونم باشه، حرفای الکی پلکی نزنم!؟
امروز قهوه خوردم، برای همین خوابم میاد و خوابم نمیبره!؟
دلم می خواد آواز بخونم!! خخخخخ
بعدنوشت: خوابیدم و بیدار شدم اما هنوز نگرانم!؟ فکر کنم داره حمله ی عصبی بهم دست میده!
ماهش جان
شما از هر لحاظ برای دوستی مناسبی اما در زمینه دوستی های خاص کمی محتاط تر عمل کن وکم کم جلو برو
در مورد حمله هم اینجور مواقع بگو باهام حرف بزنید
مرسی عزیزم
آره من یاد ندارم کمک بخوام
دوستی نزدیک دیگه با کسی نمی کنم این جوری بهتره
بیا گفتم کار کن قیافشو چه جوری کرده کار خونه نکردی که عاشق میشی
ای بابا امروز که روز کار خونه نیست!
خسته ام خوابم میاد!
پاشو اتاقتو و خونه رو بساب با تنی سبک شب میخوابی
مادرتم خوشحال میشه من دیشب تو ی اتاق تمیز خوابیدم آی حال داد
خواب بودم تو هم بخواب
حس بلند شدن از رختخواب ندارم
خوش به حالت
من که خوابیدم الانم لش کردم حس بلند شدن ندارم
خوش به حالت من از سر صبح بیدارم
بهتر شدم، ول کرد!؟

نمی دونم چرا هر روز کامنت دارم اما وقتی حالم بده کسی نیست کامنت بذاره!؟
واقعا همیشه تنهایی و فقط خودتو داری!؟
دلا خو کن به تنهایی