باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

خیلی سعی کردم عاشقت بشم!

من بعد از تجربه های ناخوشایندی سر راهت قرار گرفتم!

اول باید بگم که من اون موقع سفت و سخت، جبری بودم و اتفاقاتم هی من و شما رو کنار هم قرار می داد!

خوب من واقعا با خودم گفتم شاید همون آدمی باشه که باید میومد به زندگیم!

سعی کردم عاشقت بشم اما راستشو بخوای ریز می دیدمت، این جوری خوب نیست، مرد باید تو چشم همسرش ارزشمند باشه، یعنی باید به چشمش بیاد، خوب من هر کی هر کی به چشمم نمیاد، چی کار کنم!؟

بعدشم من نتونستم با خودم کنار بیام و خودم رو قانع کنم، با چیزایی که از مردا و پسرا دیده بودم به نظرم قابل اعتماد نیستند البته زن ها و دخترها هم قابل اعتماد نیستند، اونا یه جور، اینا یه جور!

می دونم حس می کنی بازیچه قرار گرفتی، تو خیلی جدی اومدی بهم گفتی اما من جبری بودم و یه سری قواعد برای خودم داشتم نمی تونستم اون چیزی که تو دلمه بهت بگم!

می خواستم بگم متاسفم که امیدوارت کردم و شاید بالا و پایینت کردم قصدم این نبود، من داشتم کار خودم رو می کردم، اون موقع ها حالمم خوب نبود، پریشون بودم، به هیچ چیز فکر نمی کردم، فقط می خواستم برسم به جایی که دنبالش بودم، با شما مثل یه وسیله رفتار کردم، بلد نبودم چه کار کنم!

امیدوارم من رو ببخشی ولی دنیاهای ما از هم خیلی دوره، شاید منو یادت رفته، شاید هنوز بهم فکر می کنی ولی دوره ی خوبی داشتیم به عنوان یه دوست یادم می مونی!

نظرات 1 + ارسال نظر
نازگل سه‌شنبه 14 آذر 1402 ساعت 19:19

آدمایی که بهشون اجازه دادیم قلبمون رو لمس کنن همیشه با هر اتفاقی بازم گوشه ی قلبمون عزیزن

درسته همیشه تو یادمون میمونن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد