من روحیه ی تنوع طلبی دارم غذای تکراری نمی تونم بخورم کارهای تکراری نمی توانم انجام دهم!
حتی در رابطه با آدم ها، اول آشنایی ازشان خوشم می آید اما بعد از مدتی که طرف را می شناسم برایم تکراری می شود و دیگر طرف برایم جالب نیست!
یک دلیلی هم که ازدواج نکردم این بود که می ترسیدم همسرم برایم تکراری شود همین طوری عاشق که شدم بعد از یه مدت از طرف بدم آمده است چه برسد که بخواهم باهاش زندگی کنم!
جوان که بودم فکر می کردم سنم بالا رود این روحیه ام کمتر می شود اما تا الان که نشده است، فعلا همه چیز برایم تکراریست و نمی دانم چگونه به زندگیم تنوع بدهم!
والا زندگی هر چند وقت یه بار برای شخص بنده یه ماجرایی درست میکنه و نمیذاره زندگی برام به هیچ وجه یکنواخت و تکراری بشه

طوریکه من عاشق زندگی روزمره و یکنواختم 

یعنی باور کن همیشه یه ماجرایی دارم
آره ماجرای زیادی هم خوب نیست به آدم فشار میاد

