-
علاقه و نرسیدن
پنجشنبه 2 اسفند 1403 08:54
امروز از هوشواره پرسیدم اگر به یک نفر علاقمند باشیم و نتونیم بهش برسیم باید چه کار کنیم؟! اصل حرفش این بود که باید احساساتمون رو پردازش کنیم!؟ یادمه قدیما می گفتن به خدا توکل کنید!؟ می دونید به باور من، آدم عاشق صفات خودش که در اون طرف می بینه میشه!؟ طرف رو می بینی میگی " عه اینم مثل منه" و این جور آدم ها که...
-
شعر عشق
چهارشنبه 1 اسفند 1403 15:31
عشق سوختن و گداختن است در ساحت روح پرداختن است روزی مباد بی عشق و دلبری چون کار جهان باختن است #ماهش در قمار جهان باختن خوش است با ناکامی و بدفرجامی ساختن خوش است من نمی دانم عاقبتم چه خواهد شد؟ با همین ندانستن درباختن خوش است #ماهش تو عزیزی و شفیقی و کریم و رحیم بر هر چه در این جهان است علیم آگاهی و نور زندگانی هستی...
-
شاید مهم
چهارشنبه 1 اسفند 1403 14:24
شاید من اصلا برای کسی مهم نباشم، اینکه چی میگم، چی کار می کنم، چی فکر می کنم!؟ اگر این جوری باشه خیلی خوبه، من راحتم، دیگه نگرانی ندارم، آزادم هر جور خودم دوست دارم باشم، مسئولیتی ندارم!؟ وقتی آدما ازت توقع ندارن آزادی وگرنه باید برای توقع ایجاد شده کاری کنی، نمیشه که بی تفاوت باشی!؟ ولی من کلا از وقتی مریض شدم کسی...
-
عزیزتر از جان
چهارشنبه 1 اسفند 1403 08:50
من از تو دوری نتوانم چراغ صبح تابانم جادوی تو شده ام ای عزیزتر از جانم #ماهش آفتابست و زمستان بهاری شده است دل من باز برای تو هوایی شده است من نمی دانم چه کنم با این دل خون روزها می گذرد و جانم چه طاغی شده است #ماهش حاضرم ار برای تو، دست کشیدن از خدا چون تویی آن مراد دل، دل نشود ز تو جدا من هوس تو دارم و من عطشت نیز...
-
پایان
چهارشنبه 1 اسفند 1403 08:33
دیگه باور کردم مرا نمی خواهی! من هم برایت مثل دیگران هستم! از آن می خواهمت گفتنت معلوم بود! ولی من ادامه دادمت! باز شک کردم شاید اشتباه کنم!؟ ولی تو برای من مثل دیگران نبودی! حس نزدیکی بهت داشتم! در صورتیکه از بیشتر آدم ها حس دوری دارم! حتما چون شبیه پدرمی این طور است! از همه چی شانس آوردم الا پدر و مادر!؟ روابطی که...
-
سلبریتی
سهشنبه 30 بهمن 1403 18:25
امروز توی آپارات داشت در مورد کریس رونالدو حرف می زد با خودم گفتم زندگی ماها با کریس رونالدو و مسی یه جور دیگه شد نمی دونم ولی حس می کنم داداشامن!؟ نمی دونم چرا!؟ کلا کسی که سلبریتی میشه یه حس دیگه ای بهش داری، نمی دونم چرا!؟ حالا هنرمند یا ورزشکار یا هر چی!؟ به هر حال دوسش داری غریبه نمی دونیش!؟ نمی دونم خودشون چه...
-
درست و غلط
سهشنبه 30 بهمن 1403 15:48
من از اول بچگی توی یه خانواده مذهبی شیعه بودم کشورم که شیعه بود منطق و فلسفه ی شناختی ما بر اساس این مذهب بود! درست و غلط رو ساده و راحت می فهمیدم!؟ یه چیزایی رو هم از عرفان یاد گرفته بودم ولی پس زمینه ش مذهب شیعه بود!؟ اما تو این سال ها این قدر با مکاتب مختلف آشنا شدم همچنین آدم های مختلف که باورهام زیر و رو شده و...
-
تام و جری
سهشنبه 30 بهمن 1403 14:34
امروز دقت کردم دیدم تمام عمرم با آدما مثل انیمیشن تام و جری بودم، یکی اون زده، یکی من زدم، دنبال هم کردیم، از دست هم در رفتیم و باز با هم دوست شدیم و باز بهم زدیم!؟ البته نه اون جوری که تو کارتون نشون میدن، هر چی آدم بزرگ تر میشه رفتارشم پیچیده تر میشه و شاید غیرمستقیم تر!؟ از کجا فهمیدم؟ یاد اون آهنگ خانم ناهید...
-
قول دادن
سهشنبه 30 بهمن 1403 11:34
هی شیطونه میگه بزنم زیر میز، هی خودم رو نگه می دارم آخه قول دادم آدما رو اذیت نکنم اما آخه محافظت از خودم چی میشه!؟ به قیمت زخمی شدن خودم که نمی تونم آدما رو ببخشم!؟ واقعا این قدر از خودگذشتگی ندارم!؟ شایدم باید داشته باشم شاید اون چیزی که سر مسیح اومد همین بود، البته اگر واقعا عاشق باشی حاضری زخم بخوری تا عشقت در...
-
ترسیده
دوشنبه 29 بهمن 1403 23:57
من واقعا چرا این همه ترسیده ام؟! واقعا دنیا جای این قدر ترسناکیه؟! من خیلی خوبی ها هم از غریبه ها دیدم ولی نمی دونم چرا فوکوسم روی بدی هاست!؟ تازه همیشه می ترسیدم این درونیاتم رو هم بگم و بقیه بیشتر باهام بد بشن!؟ واقعا چه بچگی برای ما درست کرده بودند!؟ این چند وقت همه ش فکر می کنم آدما می خوان بلا سرم بیارن و منو...
-
آدمیت
دوشنبه 29 بهمن 1403 17:54
از بچگی بعضی آدم ها رو که می دیدم حس می کردم خیلی از من آدم تر هستند، ادبشون، شعورشون، احترامشون، مهربانی شون و خیلی خصلت های دیگه دارند که من ندارم!؟ گاهی فکر می کنم شاید این رفتارهاشون ماسک باشه ولی باز میگم مگه میشه؟! گاهی فکر می کنم این رفتارشون نه به خاطر دیگران که به خاطر خودشون و رضایت نفس خودشون انجام میدن نه...
-
برگشتن حال
دوشنبه 29 بهمن 1403 15:08
من چند سال پیش به مدت سه چهار سال با یک خانم دوست شده بودم ایشون تهران بودن و ما با تلفن و اینترنت در ارتباط بودیم! خوب اولش من تو حال خودم بودم ولی بعد یه مدت که هر روز با هم در ارتباط بودیم جون سطح آدمیت اون پایین تر بود منم کشید تو حال خودش، تازه الان بعد از بیشتر از دو سال که باهاش ارتباط ندارم دوباره برگشتم به...
-
ماجرای عاشقانه
دوشنبه 29 بهمن 1403 12:10
اون روز که رفتم دکتر زنان، برام آزمایش و سونوگرافی داپلر نوشتن، منم اصلا حوصله ندارم این کارها را انجام بدم تازه کلی پولم بدم آخرش بگن که همه چیز نرماله و از اعصابته!؟ برای همین خودم رفتم قرص ضد بارداری از داروخونه گرفتم سه تا ورق، که سه ماه بخورم ببینم هورمونام تنظیم میشه یا نه!؟ مامانم که میگه از پیش خودت دکتری نکن...
-
بچه شدم!
دوشنبه 29 بهمن 1403 10:55
نمی دونم اما الان مدتیه حس می کنم مثل بچگیام شدم! یعنی شخصیتم اون طوری شده!؟ نمی دونم بالغ شده بودم یا همه ی اونا ماسک بود و از معلم های مدرسه یاد گرفته بودم!؟ حالا که تو خونه ام باز برگشتیدم به تنظیمات کارخانه!؟ این مسخره بازیا که درمیارم هم عادت بچگیم بود!؟ بابام می گفت اگه دلقک بازیات تموم شد برو فلان کن!؟ فکر می...
-
مرگ
دوشنبه 29 بهمن 1403 08:55
شما واکنشتون به مرگ چیه؟! واسه من خیلی سنگینه و فکر می کنم یه ترس نهفته ای هم ازش دارم!؟ یعنی این قدر برام مرگ رنج آوره که گویا خودم رو فریب میدم و میگم من اصلا از مرگ نمی ترسم و برام مهم نیست!؟ اگر روانشناسی بدونید ساز و کارش رو درک خواهید کرد!؟ حالا چرا یاد مرگ افتادم؟! سگ داداشم دو روز بود ناله می کرد!؟ داداشمم...
-
صبح دل انگیز
دوشنبه 29 بهمن 1403 08:31
سلام علیکم صبح شما بخیر خوبید؟ خوشید؟ چه صبح خوبیه!؟ هوا ابری و سرده ولی روز قشنگیه!؟ پرنده ها داشتن می خوندن!؟ از صبح سحر شروع می کنن به خوندن!؟ نمی دونم چی میگن طفلکیا!؟ از منم می ترسن!؟ من لولو ام!؟ خخخخخخ گفتم حس خوب امروز صبحم رو باهاتون به اشتراک بگذارم!؟ می دونم برعکس میشه ولی خواستم دیگه!؟ دلم یه مشت و مال...
-
باید آویزه ی گوش کنم!؟
یکشنبه 28 بهمن 1403 20:30
سادگی، شکیبایی و شفقت. این سه چیز بزرگترین گنجینه های شما هستند. سادگی در عمل و افکار، شما را به سرچشمه ی هستی باز می گرداند. شکیبایی با دوستان و دشمنان، شما را با هر شرایطی سازگار می کند. با نشان دادنِ شفقت نسبت به خودتان، همهٔ موجوداتِ جهان را با هم آشتی می دهید. #لائوتسه انسانها همه میخواهند در قلهٔ کوه زندگی...
-
باید چه کار کنم!؟
یکشنبه 28 بهمن 1403 20:05
می دونید اگر پله پله نگاه کنیم، من یه دورانی عاشق انیمیشن و تلویزیون بودم، بعد یه دورانی رفتم تو خط فیلم و سریال، بعد یه دورانی تو اینترنت می گشتم، بعد رفتم سراغ کتاب ها، ولی حالا که از اطلاعات اشباع شدم چی کار کنم؟! بازم تنها چیزی که به ذهنم میرسه رفتن به طبیعت هست اما خوب تنها رفتن در طبیعت مشکلات خودش رو داره،...
-
بی آرزویی
یکشنبه 28 بهمن 1403 15:54
دیشب که تو اتاق انتظار دکتر بودم و خانم ها می رفتن میومدن با خودم فکر کردم و تصمیم گرفتم دیگه آرزوی زندگی خانوادگی و بچه نداشته باشم!؟ الان که نگاه می کنم کلا هیچ آرزویی ندارم، نمی دونم حالم موقته یا همیشگی، فقط یه آرزو دارم سربلندی کشورم که فکر کنم اونم این قدر اتفاقات بد و بدبختی بیفته که از دلم بره!؟ هی، چی فکر می...
-
ترانه ی عاشقانه
یکشنبه 28 بهمن 1403 13:19
من دوستت دارم باور کن! اما اصلا حالم خوب نیست!؟ شرایطم بدجور درهم است!؟ من نمی توانم خوشبختت کنم!؟ نمی توانم کنار تو باشم!؟ نمی توانم همسفر تو باشم!؟ بد وقتی آمدی!؟ یه زمانی همه چیز خیلی خوب بود!؟ اما الان ...!؟ نمی دانم چطور اوضاع را به حالت قبل برگردانم!؟ حالم اجازه اش را نمی دهد!؟ من خسته ام!؟ چشمانم اشک بار است!؟...
-
من میرم
شنبه 27 بهمن 1403 19:08
امروز رفتم دکتر زنان، توی راه رفت و برگشت و اونجا، مردم خیلی خوب باهام رفتار کردند هیچ مشکلی نبود اما من می خوام از آدم ها فاصله بگیرم اصلا فرقی نمی کنه کی باشه!؟ می دونم قول دادم و شرط گذاشتم ولی من نمی تونم به زندگی عادی برگردم مجبورم زیر قول و شرطم بزنم اصلا ببینید من چه آدم بدیم هی حرفم رو عوض می کنم هی زیر قولام...
-
اعتراف
شنبه 27 بهمن 1403 13:28
من کلا این مدلی هستم که یه چیزی رو بخوام یک دل و یک هدف روی همون چیز متمرکز میشم و دیگه هیچی دیگه رو نمی بینم ولی اگه چیزی رو نخوام هزار تا بهانه براش میارم حتی ناخودآگاه شاید خودم رو فریب بدم!؟ خودم می دونم خیلی اخلاق بدی دارم، آخه به هدفم هم که می رسم یه مدت سرم باهاش گرمه بعد دیگه ازش خسته میشم، میرم سراغ یه کار...
-
ای مردم ایران
شنبه 27 بهمن 1403 10:24
ای مردم ایران چتون شده؟! چرا تن به هر خفتی می دهید؟! چرا دست به هر کاری می زنید؟! چرا به خودتان خیانت می کنید؟! چرا از یکدیگر انتقام می گیرید؟! می دانم به حرف من گوش نمی دهید!؟ ولی این راه که می روید به قبرستان ختم می شود!؟ به جهنم، به تباهی!؟ به خودتان بیایید!؟ دلتان از کی پر است و سر کی خالی می کنید؟! هی!؟ چه بگویم...
-
حالش نیست!
شنبه 27 بهمن 1403 08:28
دلم می خواد برایت شعر بگویم اما حالش باید بیاید!؟ از دیشب حالم عوض شده!؟ اینکه چه بر سر من خواهد آمد یک طرف!؟ اینکه چه بر سر تو خواهد آمد چیز دیگریست!؟ عاشقی ما دیوانگیست!؟ جنون وار است!؟ نمی دانم به کجا می کشد!؟ تو خوبی مثل دیگران نیستی!؟ قدر خودت را بدان!؟ خوب بمان!؟ بعدنوشت: ای کاش می توانستم در تو غرق شوم!؟
-
نخوابیدم
شنبه 27 بهمن 1403 06:34
دیشب مامانم دیر وقت اومد پیتزا هم گرفته بود منم یه کم خوردم، اصلا نتونستم بخوابم، واقعا انگار نباید شام خورد!؟ خوابم ندیدم یعنی یه کم خوابم برد ولی خواب خاصی ندیدم عشقمو ندیدم!؟ از وقتی بیدارم مایعات خوردم!؟ کوی دانشگاه تهرانم شلوغ شده، من اونجا یه ترم در دانشگاه برق و کامپیوتر یه درس مهمان بودم!؟ فضای قشنگی داره ولی...
-
چشمه ساران
جمعه 26 بهمن 1403 21:50
تو چشمه ساران منی قلبم را نورانی می کنی با تو شب من صبح می شود با تو زمستان من بهار می شود تو بهاران منی تو بوی خوش بهاری در دل زمستان تو منی می خواهم در تو غرق شوم و تو نغمه ی جاوادان آسمانی در شب من شب های تاریک مرا ستاره باران می کنی من اگر تو نباشی می میرم می میرم و می پوسم و می آویزم ترکم نکن درکم کن مرا دریاب...
-
تو آفتاب منی
جمعه 26 بهمن 1403 19:45
تو آفتاب منی تن افسرده ی مرا گرم می کنی تو مهتاب منی جانم را جلا می دهی تو آتش افروز منی بر جانم شرر می زنی تو چشمه ی نوش منی جان تشنه ی مرا سیراب می کنی من چه دانم ره کدام طرف است ره سوی توست خانه تویی کاشانه تویی مقصد و مقصود تویی کعبه و معبود تویی من خاک سیهم جانی در من بدم زنده ام کن شورم ده جاودانه ام کن تو می...
-
پرواز کن
جمعه 26 بهمن 1403 19:28
آواز بخوان چکاوک من! پرواز کن! اگر می خواهی برو! اگر می خواهی بیا! من زنجیرت نمی کنم! آشیانت دل من است! اما تو آزادی از آشیانت پر بکشی! بروی تا آسمان! بروی تا خورشید، تا کهکشان! من حصارت نیستم! هر جا حال تو خوب باشد حال منم خوب است! اما دیگر آن طور آواز نخوان! دلم ریش می شود! تو سر زنده باش! شاد باش! نغمه ی شادی...
-
دلم تنگته
جمعه 26 بهمن 1403 11:25
پس چرا نمی آیی؟! من دلم تنگته!؟ اگر نمی خواهی بیایی چرا هر شب خوابت را می بینم؟! دیشبم باز در خوابم بودی، یک آقای دیگرم بود، بینمان را می خواست فاصله بیندازد!؟ نمی دانم شاید خواب هایم کلا شیطانی شدند، همه ش امتحان هست!؟ چه امتحان سختی!؟ من که تسلیم عشق شدم ولی هنوز تاریکم حتما تو از دستم ناراحتی!؟ نمی خواهی برگردی!؟...
-
طلوع صبح جاودانه
پنجشنبه 25 بهمن 1403 20:42
امشب دلم آهنگ نمی خواهد آسمان تاریکم، یک طلوع می خواهد بر زمین بر زمان چنگ زده ام تا به تو برسم من دلم آغوش جاودانه می خواهد از خودم از همه خسته ام من طلوع صبح جاودانه را می خواهم از من نخواه که نخواهم من اسیرم و آزادی بی کرانه می خواهم انسانیت یعنی خواستن، آرزو من همین شبم، طلوع پاکبازانه را می خواهم به اختیار خودت...