-
برف دلبرانه
یکشنبه 12 اسفند 1403 10:26
یه برف دلبرانه ای داره اینجا میاد!؟ آبکی و الکی ولی قشنگه!؟ روز اول ماه رمضونم هست!؟ منم که مریضم معافم از روزه!؟ تازه زندگی من که طبیعی و نرمال مثل همه پیش نمیره!؟ مستمع آزادم!؟ میگن شب عید نوروز و شب قدر مقارن شده!؟ نمی دونم آن شب قدر که گویند اهل خلوت آن شب است یا خیر!؟ زندگی با شکم عالمی داره ها!؟ خودتو حسابی مچل...
-
هی میام بهترش کنم بدترش می کنم؟!
یکشنبه 12 اسفند 1403 09:48
هی میام بهترش کنم بدترش می کنم؟! رفتی و تله پاتیتم رفت!؟ حالا من چی کار کنم؟! من نمی دونم واقعا مال تو شدم یا نه؟! اصلا باز فکر می کنم با من نیستی!؟ پس این تله پاتی چی بود؟! یعنی همه ش کاینات و همزمانیه؟! شاید اصلا تو من رو نشناسی!؟ من هیچی نمی فهمم!؟ حالا دیگه ذهن خودمم مونده تو وضع خودش!؟ این مثلا دلنوشته بود!؟...
-
مال تو شدم!؟
شنبه 11 اسفند 1403 15:59
نمی دونم چه کار کردی اما حس می کنم دیگه مال تو شدم!؟ مگه در چله نیستی؟! دقیقا داری چی کار می کنی؟! دیگه نمی خوام اذیتت کنم!؟ هیچ خبری هم ازت ندارم!؟ فقط تله پاتی!؟ اونم نمی دونم چقدر درسته!؟ ولی عشق بین ما هنوز تموم نشده!؟ تهشه!؟ شاید روزای دیگه چیز جدیدی متولد بشه!؟ نمی دونم!؟ فقط ببین خدا چقدر دوست داره هنوز چله ت...
-
درماندگی
شنبه 11 اسفند 1403 05:59
احساس درماندگی می کنم، فکر می کنم از بچگی به خاطر روحیه ای که داشتم همه ش برای خودم مشکل درست کردم، یک بیت شنیدم که می گفت: انگشت نکن رنجه به در کوفتن کس / تا کس نزند به درت مشت!؟ یه همچین چیزیه از استاد کاکاوند شنیدم!؟ من نمی دونم چرا این جوری بودم، به خاطر والدینم بود یا به خاطر تبلیغاتی که تو تلویزیون میشد یا روحیه...
-
من که دوستت دارم!؟
جمعه 10 اسفند 1403 23:18
من که دوستت دارم!؟ چگونه دوستت داشته باشم که راضی شوی؟! می خواهی خانه ی مرا به آتش بکشی؟! من که گفتم تو با همه ی مردها برایم فرق داری!؟ من که گفتم روحم با تو احساس پیوند می کند!؟ من که هر چه داشتم رو به خاطرت آتش زدم!؟ آنچه تو می خواهی برای من غیر ممکن است!؟ نه اینکه نخواهم، نمی توانم!؟ عشقمم دیگر تمام شد!؟ امروز حتی...
-
احساسات عمیق
جمعه 10 اسفند 1403 22:51
بعد از نوشته قبلی خیلی حالم خوب شد حتی با خودم داشتم می گفتم دیگه چه ترسی از اهریمن دارم؟! البته دیگه با کله نمیرم تو شکمش ولی خوب نمی تونه کاری کنه!؟ ولی بعد حالم بد شد، پر از نفرت شدم، من دیگه اون احساسات عشق عمیق که داشتم رو نمی تونم تجربه کنم و فکر کنم دلیلش اینه که به یک نفر که فقط خوبی ازش دیدم بد کردم و در...
-
شک و چون و چرا
جمعه 10 اسفند 1403 22:00
میگن شک نکن، باید شکت رو کنترل کنی!؟ میگن احساساتت الکیه و سطحیه، چرا درگیر این احساسات شدی!؟ اما من بزارید راستشو بگم، یک نفر رو می خواستم اما اون جور که می خواستم پیش نرفت، من ناشی بودم یا اونجا هم شک کردم با هر چی بالاخره نشد!؟ ولی قلبمو نمی تونم کاریش کنم، هم خدا رو می خواد هم خرما رو!؟ چه اشکالی داره اون یه گوشه...
-
واقعا فهمیدم!
جمعه 10 اسفند 1403 14:25
پریشب خواب خاله م و دخترخاله هام رو دیدم، برای همین دیشب به خاله م تلگرام دادم و حال و احوال کردم، بهم گفت خواب های طلایی ببینی!؟ این حرف باعث شد برم کانال های تلگرام با عنوان خواب طلایی رو بگردم پیدا کنم و چقدر آدم های روش مثبت نگاه می کردند و حتی شکست عشقی خورده بودند اما مثبت می نوشتند و احساس یاس و پریشونی و این...
-
سرشکستگی
جمعه 10 اسفند 1403 12:42
واقعا احساس سرشکستگی می کنم چون قلبم از بچگیم بهم می گفت برای بهتر کردن زندگی آدم ها باید کاری کنم و هیچ کار نکردم!؟ تازه اومدم به آدم ها نزدیک بشم و کمکشون یا تغییرشون بدم به جاش خودم مثل اونا شدم، همون رفتارهای اشتباه رو انجام دادم، نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بفهمم دارم چی کار می کنم!؟ تازه الان فهمیدم!؟ الان که...
-
یه چیزایی پیدا کردم!
جمعه 10 اسفند 1403 10:27
یه کتاب از پائولو کئیلو پیدا کردم اسمش هست "برنده تنهاست" ! در مورد آدم هایی هست که میرن روی فرش قرمز یه جشنواره سینمایی، یه جورایی انتقاد به دنیای مدرن هست! یه جاش میگه آدم های این دوره و زمونه این طورین که اگر کم داشته باشند زیاد می خوان و اگر داشته باشند زیادتر می خوان و اگر زیاد داشته باشند کم ها رو می...
-
می دونید بدیش چیه؟!
جمعه 10 اسفند 1403 09:42
می دونید بدیش چیه؟! بدیش اینه که فکر می کنی داری کار درستی می کنی اما نتیجه ش معکوس میشه!؟ فکر می کنی حق با توست و طرف مقابل داره خطا می کنه ولی طرف مقابل هم دقیقا همین گمان رو داره یعنی فکر می کنه حق با خودشه و خطا از توست!؟ خدا اون روز رو نیاره که ذهنش از خودش داستان هم بسازه!؟ مثلا درست و غلط برای ما نسل دهه شصتی...
-
درها بسته است!
پنجشنبه 9 اسفند 1403 20:10
ای دوست! ای عزیز! از من چه می خواهی که در دل من را می زنی؟ راهی به جایی نبست! من خود، مقیم در دل خانه ی دیگریم!؟ درها بسته است!؟ باید بروی بگردی تا عاشق صادق شوی!؟ بعد بیایی!؟ رسمش این است!؟ از من ناراحت نباش! من خود نمی دانم چه می کنم! گهی این سو، گهی آن سو! نمی دانم چرا هر حرفی می زنم برعکسش اتفاق می افتد!؟ #ماهش
-
ایران من
پنجشنبه 9 اسفند 1403 19:46
ایران من پابرجا بمان! ای قلب زمین تو دوباره تازه می شوی! خشم ها و کینه ها و عداوت ها تمام می شوند! و تو می مانی و مردمت مردمت بیدار می شوند دوباره آبادت می کنند زندگی دوباره در رگ های تو جریان پیدا می کند و داستان های نو می سرایی آکنده از مهر می شوی و دوباره طلوع می کنی من می دانم #ماهش
-
دورترین ستاره
پنجشنبه 9 اسفند 1403 19:39
تو شیرین ترین لبخند آسمانی ترین آرزو و دورترین ستاره ی من بودی گرمایت برایم می ماند از تو یاد گرفتم الگوی من بودی اما چه زیبا همه چیز خراب شد! آرزوها به باد رفت آسمان ابری شد خاطره ات می ماند جوانیم با تو رنگ و بویی دیگر داشت برگ های تازه ی زندگی پیش روی ماست خوب زندگی می کنیم خوب زندگی کن #ماهش
-
مردم دنیا
پنجشنبه 9 اسفند 1403 17:03
امروز با داداشم سر اینکه سیستمی که ساخته شده مردم رو وادار می کنه با هم بجنگن و تو باید از اول بچگیت تقلا کنی تا زندگی کنی صحبت کردم!؟ اون می گفت به نظرش این اسمش جنگ نیست بلکه رقابت و تلاش هست و دنیای واقعی همینه، می گفت من حتی از شوخی هایی پسرها با هم می کنند بدم نمیاد، یادمه خودشم از این کارها می کرد و من با خودم...
-
خوشی
پنجشنبه 9 اسفند 1403 10:27
امروز روی یوتیوب یه کلیپ دیدم از یه آقای دکه دار فکر کنم تایلند بود، نارگیل می فروخت، از این نارگیلا که سرش رو می زنی نی میزاری آبشو می خوری!؟ این قدر خوشحال بود همین کار رو با شادی می کرد!؟ به نظرم شاد بودن از چیزای کوچک زندگی یعنی این!؟ نمی دونم اگر ازش بپرسی چقدر تو فکر پیشرفت و توسعه ی کارش باشه!؟ چقدر فکر کنه وضع...
-
اصلا حس ندارم!
چهارشنبه 8 اسفند 1403 16:53
اصلا حس ندارم! حالم خوبه ها! میگم و می خندم! ولی یک جوریم! نه زنده ام نه مرده! یه حس هایی دیگه در من نیست! فقط همین رو می تونم بگم! ناراحتم ولی خوشم! الکی خوش نیستما! یه جور دیوانگی هست! از نوع خوبش! دیگه فکرم کار نمی کنه! شاید واقعا باب اسفنجی شدم! بی خیال و بی دغدغه! بدون اینکه ذهنم روی چیزی قفل کنه! واقعا حالا باور...
-
مگه خودتون نمی گفتید!؟
چهارشنبه 8 اسفند 1403 16:14
مگه خودتون توی صدا و سیماتون نمی گفتید باید نگران مردم بود؟! مگه نمی گفتید باید جلوی ظالم وایساد؟! شما که خودتون دارید همون کارها رو می کنید!؟ شما مگه نمی خواستید جلوی استکبار وایسید!؟ خودتون یه پا استکبار شدید که!؟ من با شما نمی تونم مبارزه کنم!؟ چون اون روی بد منو بالا میارید!؟ اگر بخوام باهاتون مبارزه کنم خودم مثل...
-
شایدم من اشتباه می کنم!
چهارشنبه 8 اسفند 1403 15:09
ماشین های مردم مونده زیر برف اهالی محل با پارو رفتن کمکشون!؟ شایدم من اشتباه می کنم به بعضیا نباید فرصت دوباره داد!؟ من تازه فهمیدم بعضی از مردم دشمن خدا هستند یعنی چه!؟ یعنی شمشیر می بندن روبروی خدا!؟ به خیال خودشون با خدا می جنگن!؟ بعضیا رو قبلا می شناختم که دروغ به خدا می بستن!؟ اینا از سر ناآگاهی این کار رو نمی...
-
اصلا من بد!
سهشنبه 7 اسفند 1403 21:02
اصلا من بد!؟ من پست!؟ ولی شماها هم آدم های خوبی نبودید!؟ حرمت برای هیچی نگذاشتید!؟ شما از ما بزرگتر بودید!؟ کوچیکترها به شما نگاه می کنند!؟ از شما یاد می گیرند!؟ چه توقعی داشتید با کارهایی که کردید!؟ من فقط می خواستم به شما درس بدم!؟ و شما هم این بت سنگ و سخت هستید که هیچ جوره نمی شکنید!؟ آدم نمیشید!؟ ای تو که می خوای...
-
نگرانی
سهشنبه 7 اسفند 1403 20:40
الان یهو نگران شدم!؟ می ترسم از واکنش آدما به حرفام!؟ می ترسم خودم باشم و بلا سرم بیاد!؟ انگار باید ماسک بزنی!؟ ماسکای جورواجور!؟ تا کسی نفهمه کی هستی!؟ بفهمن کی هستی دخلت رو میارن!؟ چون تو خلاف قاعده بازی می کنی!؟ چون تو بازی بقیه رو بهم می زنی!؟ اون ها می خوان بقیه اون جور بازی کنن که اونا می خوان!؟ تا خودشون همیشه...
-
دل بچگانه
سهشنبه 7 اسفند 1403 19:08
من دلم مثل بچه هاست کوچولو هم هست!؟ با اینکه خیلی اتفاقات افتاد که دل کودکانه م رو ازم بگیره ولی نشد!؟ ولی تصورهای کودکانه م نابود شد!؟ نمی دونم الان تصورهام چقدر واقعین!؟ امیدوارم دل کودکانه و ساده م رو هیچ وقت دنیا ازم نگیره!؟ دوسش دارم!؟ البته شاید ظاهرم نشون نده!؟ دیگه دنیای کودکانه ی من خراب شد!؟ دنیایی که کارتون...
-
راستی
سهشنبه 7 اسفند 1403 18:48
واقعا من این قدر بی پرده حرف می زنم و راستشو میگم خطرناک نیست؟! نمی دونم ولی می ترسم یه اتفاق بد برای خودم بیفته یا برای دیگران!؟ یکی میگه باید تدبیر داشت یکی میگه باید صدق داشت!؟ نمی دونم تدبیر همون حیله ست اسمشو قشنگ کردن؟! ما که از هر کسی می گفت تدبیر تدبیر فقط حیله دیدیم!؟ اصلا یه عده میگن عقل چیز خوبی نیست چون...
-
من که!؟
سهشنبه 7 اسفند 1403 14:40
من که رسیدم به اینکه احمقم!؟ دیگه هیچ ادعای دانستنی ندارم!؟ یه عمر نتونستم مشکلات خودم رو رفع کنم!؟ هی این ور برو هی اون ور برو!؟ هی این کتاب رو بخون اون مقاله رو بخون!؟ آخرش هیچی اسیرم!؟ خودشناسی کردم به جای اینکه به جای خوب برسه به این جا رسید که چقدر من بدم!؟ نمی دونم هنوز بقیه هم این قدر اندازه ی من بد هستند یا...
-
فکرامو کردم
سهشنبه 7 اسفند 1403 13:08
فکرامو کردم و به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت بچه دار نشم! چون بچه دار شدن هامونم از سر هوسه! تنهاییم و بیکاریم! با خودمون میگیم حالا یه بچه بیارم!؟ اصلا دوست داشتن هامونم هوسه!؟ دوست داشتن واقعی نیست!؟ آخه کی با هوس تونسته خوشبخت بشه؟! هوس فقط بدبختی میاره!؟ ولی یه چیز خیلی قوی هست!؟ هر چقدر سرکوبش کنی قوی تر میشه!؟...
-
پاک کردن
سهشنبه 7 اسفند 1403 12:25
وبلاگم رو پاک کرده بودم اما امروز خیلی حالم بده!؟ کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم!؟ حرفمم نمیاد فقط حالم بده!؟ یه برفی هم از دیشب گرفته!؟ دیشب یه رعد و برقا می زد که شیشه ها می خواست بشکنه!؟ نمی دونم کجای کارم اشکال داره!؟ آیا واقعا چون مال حروم می خوریم همه ش دردسر به استقبالمون میاد؟! اصلا دارم دیوانه میشم وقتی می بینم...
-
عامی بودن
دوشنبه 6 اسفند 1403 15:07
چند روز پیش گفتم عقل اومده در سرم منظورم عقلی بود که از طریق تجربه و شهود بدست میاد!؟ گفتم که دیگه عامی نیستم اما امروز میگم که انگار هنوز هستم من اون قدر کتاب و فلسفه نخوندم که جزو خواص بشم و تازه عقلی رو هم که از بچگی به ما یاد داده بودن و آموخته شده بود رو هم تا اندازه ای از دست دادم!؟ خیلی سال پیشم وقتی دانشم...
-
عصبانیت شرم
دوشنبه 6 اسفند 1403 11:49
بدی قضیه اینه که وقتی عصبانی میشم بعدش خودم احساس شرم نسبت به کرده ام پیدا می کنم البته نه همیشه ولی بیشتر اوقات!؟ نمی دونم کی عصبانی شدن رو برای ما بد تعریف کرده و تازه دخترا که اصلا نباید عصبانی بشند، دخترا حق ندارن خودخواهم بشند همیشه باید از خودشون بگذرند کمک کنند محبت کنند فداکاری کنند آخرش له بشند!؟ هیچکسم به...
-
آدم های قدیم
دوشنبه 6 اسفند 1403 10:28
این شعر سعدی رو ببینید: زهی رفیق که با چون تو سروبالایی است که از خدای بر او نعمتی و آلایی است هر آن که با تو دمی یافته است در همه عمر نیافته است اگرش بعد از آن تمنایی است هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگر بار برای خود نفسی میزند نه بسرایی است نه عاشق است که هر ساعتش نظر به کسی نه عارف است که هر روز خاطرش جایی است...
-
زندگی هدیه
دوشنبه 6 اسفند 1403 09:41
واقعا زندگی یه هدیه است و نباید در درگیری با آدم های سطحی تلفش کنی، نه فقط سطحی، وقیح، بی شرف، کثافت، پررو و .... گفتم که هر کس رو تو گور خودش می خوابونن! تازه من اصلا زبون به اندازه بقیه ندارم واقعا کم میارم و اون ها از همین بحث کردن لذت می برن اما من رو بحث خشمگین می کنه! سعی کردم همدلی کنم و تو بحث حرف دیگران رو...