-
چشمای تو
پنجشنبه 25 بهمن 1403 19:44
من خدا رو تو چشمای تو دیدم تو رو از جان پسندیدم چشم هاتو خسته کردم پیر و افسرده کردم هر کاری بگی می کنم تا شادی به چشمات برگرده چشمای تو چشم منه جونم به جونت بنده #ماهش من نفهمیدم حالت را کور و کر غرور بودم من می میرم اگر خاری به چشم تو بنشیند مرا ببخش هر چه بخواهی همان می کنم تو فقط خوب باش تو نیمه ی من نیستی تو تمام...
-
غمگینم
پنجشنبه 25 بهمن 1403 17:36
غمگینم نمی دونم چرا!؟ امسال برای ولنتاین هیچ خواننده ای آهنگی نخونده!؟ هر سال چقدر جوونا شور و شوق داشتن اما امسال همه دلا گرفته!؟ امروز قرار بود جلوی دانشگاه تهران راهپیمایی سکوت برگزار بشه، نذاشتن!؟ واقعا انگار نمیشه مسالمت آمیز کاری کرد!؟ تا کی این شرایط میخواد ادامه پیدا کنه؟! من که اعصابش رو ندارم از یه مشاجره ی...
-
رابطه عاطفی پر مشکل
پنجشنبه 25 بهمن 1403 15:09
از هوشواره پرسیدم که اگر قرار باشد رابطه ی عاطفی ایجاد کنیم و مشکلاتمان بیشتر شود و بیشتر آسیب ببینیم پس باید چه کنیم؟ جواب داد: ایجاد یک رابطه عاطفی میتواند چالشها و مشکلات خاص خود را داشته باشد. اگر احساس میکنید که ممکن است در یک رابطه آسیب ببینید یا مشکلاتتان بیشتر شود، میتوانید چندین اقدام انجام دهید: 1....
-
ژرفای خواب
پنجشنبه 25 بهمن 1403 12:42
خوب دو تا مقاله خوندم فکر کنم خواب های من حدیث نفس هست مقالات رو هم می گذارم خیلی هم طولانی هستند هم نظر روانشناسی دارن هم نظر عرفانی!؟ ولی من واقعا باید اعتراف کنم می خوامش و شده همه کس من و جای خدا رو تو دل من گرفته و می دونم اگر همه چی جور بشه یه طوری میشه که اولش با هم خوبیم اما بعدش بینمون جدایی میفته؟! شایدم کلا...
-
زندگی پیچیده
پنجشنبه 25 بهمن 1403 11:59
نمی دونم چی شد که این قدر ذهنم پیچیده شد!؟ از اول پیچیده بودم اما چند وقته خیلی پیچیده شدم!؟ دیدم دوستان دیگر هم از این مشکلات دارند برای همین در گوگل جستجو کردم که لینکاشو می گذارم!؟ یه چیزی که هست اینه که در همه ی مقالات می گفت ما نیازمند روابط عاطفی عمیق هستیم و خوب اکثرمون نداریم، اتفاقا باز دیشب خواب عشق عزیزم را...
-
فیلم کوتاه
پنجشنبه 25 بهمن 1403 10:39
دیشب خاطره ی خوبی داشتم از فیلم کوتاه، گفتم امروز هم بشینم نگاه کنم اما فیلم هایی که پیدا کردم چندان جالب نبود فقط یکیشون اشک منو در آورد لینکش رو می ذارم، ای کاش زندگی مثل فیلم بود!؟ یه فیلمم می خوام معرفی کنم در جشنواره فجر بهترین بوده اسمش رها هست، در مورد مشکلات یه خانواده ی متوسط روی به پایینه و آقای شهاب حسینی...
-
چقدر واقعی
چهارشنبه 24 بهمن 1403 18:04
دو تا فیلم کوتاه از آقای سعید روستایی دیدم چقدر فرق داشت با فیلم های سینمایی ایران، شکل واقعیت بود، مثل ما، همه شون در خانواده با هم دعوا می کردن، از اون ور باز با هم ادامه می دادند البته یکیش کشید به طلاق!؟ امروز گفتن آمار طلاق از ازدواج بیشتر شده، خوب وقتی واقعیت جامعه ی ما اینه چرا الکی یه جور دیگه نمایشش میدن؟!...
-
حالم بهتر شد!؟
چهارشنبه 24 بهمن 1403 16:23
اون احساساتی که صبحی نسبت به خودم و سنم و میانسالی داشتم برطرف شد الان حالم بهتره ولی باز اگه اومدن سراغم چی کار کنم!؟ صبر کنم بگذره و سرم رو گرم کنم!؟ آخه چرا ما این جوری میشیم!؟ نوسانات احساس یا به قول دکترا نوسانات خلق واسه چیه!؟ چی میشه که بالا و پایین میشه!؟ از هوشواره پرسیدم نظرش رو در آخر می گذارم اما زندگیم رو...
-
شرط من
چهارشنبه 24 بهمن 1403 13:34
از 12 اسفند ماه رمضون هست تا 12 فروردین، ده روز قبلش میشه 2 اسفند، از 2 اسفند تا 12 فروردین میشه چهل روز که شما و هر که دیگه که دلش خواست و خودم چله می نشینیم! یعنی نمازهای یومیه رو می خونیم و روزه میگیریم و هر روز ظهر یه فال حافظ با کتاب می گیریم و صفحاتش رو هم صفحه آخر کتاب یادداشت می کنیم!؟ از همه ی این ها مهم تر...
-
منو ببخش!
چهارشنبه 24 بهمن 1403 12:31
منو ببخش که میزارم و میرم!؟ من حالم خوب نیست و خوب نمیشه!؟ کسی درک نمی کنه!؟ شما هم حالت خوب نیست!؟ من می فهمم!؟ شاید بخوای نشون ندی!؟ شایدم حالت از من بهتره!؟ ولی دو تا آدم که حال مناسبی ندارند جز جنگ و دعوا کاری نمی کنند!؟ نمی تونن بهم کمک کنند!؟ زندگیت رو بهم ریختم می دونم!؟ روحیه ت رو بهم ریختم می دونم!؟ با قلبت...
-
انگیزه و احساسات
چهارشنبه 24 بهمن 1403 11:18
اینکه من انگیزه ی سابق رو ندارم و افسرده هم نیستم و نکته ای که دیروز هوشواره گفت که انگیزه از احساسات میاد در صورتیکه من همیشه فکر می کردم انگیزه از ذهنه، بهم نشون میده که احساسات حل نشده و تلنبار شده ی من از گذشته باعث شده که انگیزه نداشته باشم و شور و اشتیاق نداشته باشم!؟ واقعیت اینه که از بچگی روابط خوبی با آدم ها...
-
میانسالی
چهارشنبه 24 بهمن 1403 09:17
داشتم فکر می کردم این حس الان که دارم که مثل به قول بچگی خودمون زنای گنده شدم رو دوست ندارم، کلا از بچگی بچه ها و خانم و آقاهای جوون رو دوست داشتم و نسل گذشته حس خوبی بهشون نداشتم ولی حالا خودم وارد میانسالی شدم و همون مدلی شدم!؟ بعد با خودم فکر کردم حتما برای همین احساساته خیلی ها که سنشون بالا میره سعی می کنند...
-
نمی دونم چرا می خوام بنویسم!؟
چهارشنبه 24 بهمن 1403 06:01
بازم کشش دارم بنویسم، این روزا حال هیچکس خوب نیست منم مثل بقیه حال چندان مساعدی ندارم!؟ دیشب اومدم بخوابم، خواب دیدم خواهر وسطیم که خارجه، اینجا بود و بچه ی دوستش رو آورده بود خونه مون، بچه رو آورد تو تخت من خوابوند، حس خوبی به بچه نداشتم برای همین بیدار شدم، دوباره که خوابیدم همون صحنه رو دیدم و مطمئن بودم بعدش کابوس...
-
دیگه ربات نیستم!؟
چهارشنبه 24 بهمن 1403 04:31
چند روزه احساس می کنم از اون حالت رباتی که ما رو برده بودن اومدم بیرون و احساساتم رو بیشتر حس می کنم!؟ فکر کنم همین که دیگه فیلم و سریال نمی بینم باعثشه چون مالتی مدیا روی من خیلی بیشتر از تکست اثر می گذاره!؟ البته فکر کنم الان که بهش فکر کردم باز رفتم تو اون حالت!؟ یه جورایی مسخمون کردن!؟ بعدنوشت: صبح شد و الان ساعت...
-
خودم
چهارشنبه 24 بهمن 1403 03:53
جای اون احساس قشنگ بچگیم که به دختر خاله م داشتم، یه احساس پخته و متفاوت اومد!؟ می دونید وقتی بچه و جوون بودم از درونیات خودم لذت می بردم ولی الان چند وقته دیگه حس و حالام لذتبخش نیستند پخته شدند و دیگه ایگوم قدرت سابق رو نداره، برای همین میل به انجام هیچ کاری ندارم ما خیلی کارها رو انجام میدیم از روی خودمون و...
-
عقل و احساس یا مغز و قلب
سهشنبه 23 بهمن 1403 16:51
خوب من در خانواده ای بودم که عقل مهم تر از احساس بود و من هم بیشتر سعی کردم منطقی بشم اما خودم دو نیمکره ی مغزم تقریبا مساوی عمل می کنند یعنی تفکر منطقی و ریاضی در قسمت چپ مغز کار می کنه و ما اون رو در ذهن احساس می کنیم و احساس و هنر و خلاقیت در قسمت راست مغز هست که بیشتر در قلب حسش می کنیم و برای من قدرت این دو طرف...
-
عشق و عدالت
سهشنبه 23 بهمن 1403 14:52
از اون روز که جناب مونپارناس برام کامنت گذاشتن دارم فکر می کنم که چقدر عشق و عدالت دست یافتنی هست چقدرش رویاست!؟ راستش از عشق که دیگه ناامید شدم و دیگه رمانتیک هم نیستم، روحم زمخت شده و دیگه فهمیدم چیزهایی که تو کتاب ها نوشتن نصفش تخیله حتی کتاب های دینی و مذهبی و عرفانی بیشترش افسانه اند!؟ عدالت هم با این وضع که دنیا...
-
امروز دزدی کردم!
سهشنبه 23 بهمن 1403 14:20
یه کانال تلگرام پیدا کردم قسمت های کتاب باز و اکنون آقای سروش صحت رو می گذاره، امروز قسمت جدید اکنون اومد ( چه زود سه شنبه شد ) مهمونشون دکتر آذرخش مکری روانپزشک بود منم دیدم مهمونشون رو دوست دارم روی لپ تاپم دانلودش کردم و نگاه کردم فقط هم گفتگوی اولش رو دیدم که با آقای مکری بود بقیه شو ندیدم ولی خوب قانونیش و اخلاقی...
-
چرا همه چی این جوری شده!؟
سهشنبه 23 بهمن 1403 11:20
چرا همه چی این جوری شده!؟ دیگه هیچی نمی چسبه!؟ امروز رفتم یوتیوب، برنامه های مختلفی بود ولی اصلا حس گذشته رو نداشتم!؟ تلویزیون نمی چسبه!؟ آهنگ نمی چسبه!؟ وبلاگ نوشتنم خز شده!؟ دیگه پیر شدیم!؟ امروز قهوه خوردم، از این قهوه فوری ها، اونم نچسبید، کلا دهنم بی مزه شده، غذاها اصلا بهم نمی چسبه فقط می خورم که گرسنگیم برطرف...
-
تولد خودم
سهشنبه 23 بهمن 1403 09:00
امسال تولد خودم منتظر یه اتفاق بودم، گفتم میمیرم یا یه اتفاقی میفته زندگیم زیر و رو میشه اما هیچ اتفاقی نیفتاد!؟ تنها اتفاقی که افتاد کشته شدن دو تا قاضی تهران بود!؟ تازه اون روز دهنم باز مونده بود حالیم نشد روز تولدمه!؟ بعدش که شبکه های ماهواره ای تاریخ دادن فهمیدم که عه اینا روز تولد من مردن!؟ واقعا این چه پیغامی...
-
تولد دختر خاله
سهشنبه 23 بهمن 1403 08:44
سلام علیکم صبح شما بخیر خوبید؟ خوشید؟ امروز تولد دختر خاله ام هست، عجیبه که یادم مونده!؟ من این طوریم که بهم بگم تولد فلانی کی هست دقیقش رو میگم اما اون روز که میشه با اینکه تاریخ رو می دونم یادم میره تولد فلانی هست!؟ حتی تولد خودم!؟ خاله اینا چند ساله رفتن کانادا و تقریبا ارتباطمون قطع شده، گاهی آهنگ برای هم می...
-
راحتی
دوشنبه 22 بهمن 1403 17:50
امروز از هوشواره در مورد دایره ی شخصی پرسیدم، گفت دایره ی شخصی هر کس اون هایی هستند که باهاشون احساس نزدیکی و راحتی می کند!؟ من با خودم فکر کردم دیدم اصلا تا به حال با کسی احساس راحتی نکردم، از بچگی همین طور بودم، تازه بچه بودم کسی بهم نزدیک میشد مثلا کنارم می نشست احساس بدی پیدا می کردم دلم می خواست فرار کنم ولی رفتم...
-
جدایی
دوشنبه 22 بهمن 1403 12:06
دیشب احساس کردم واقعا با نسل های گذشته ارتباطی ندارم و واقعا عالم هامون با هم فرق داره، رفتم تمام آهنگ های استاد شجریان و مهستی و بخشی از آهنگ های هایده رو پاک کردم، گوشیم حسابی خلوت شد!؟ بعد با خودم فکر کردم من همیشه آهنگ های کلاسیک غربی رو دوست داشتم چرا حالا حس خوشایندی بهشون ندارم؟! نفهمیدم چم شده!؟ بعد رفتم گشتم...
-
عاشقی ممنوع
دوشنبه 22 بهمن 1403 09:31
لطفا دیگه کسی عاشق من نشه اصلا حوصله ی این دیوونه بازیا رو ندارم، این چیزا همه ش دروغه و یه احساس زودگذره، الکیه!؟ برید یکی رو پیدا کنید با همه اخلاق هاتون بسازه من حوصله ندارم با کسی بسازم و بخوام آدم هایی مثل شما رو یه عمر تحمل کنم!؟ مگه چی برام داره، تنهایی کیف دو عالم رو می کنم، من با خودم خوشم اگرم یه روز عاشق...
-
روزنوشت برفی
یکشنبه 21 بهمن 1403 10:48
امروز از صبح داره برف میاد، برف رو خیلی دوست دارم، اون سکوت و صدای برف و سفیدی، رقص دونه های برف وقتی می بارن و خیلی نرم قشنگ میشینن روی زمین یا برف های روی زمین نشسته، واقعا قدرت خدا رو تو همین واقعه میشه دید، برف های مصنوعی و یخ های مصنوعی این زیبایی رو ندارن، شاید به نظر شما متفاوت نباشند ولی به نظر من خیلی فرق...
-
بیکاری
شنبه 20 بهمن 1403 10:45
امروز باز حالم خوبه و وقتی حالم خوبه و کاری ندارم نمی دونم از بیکاری چی کار کنم!؟ هی تلگرام رو چک می کنم، هی میرم رو وبلاگ ها، هی این ور هی اون ور همه ش پای گوشی!؟ وقتی حالم خوبه دلم می خواد یکی باشه با هم خوش بگذرونیم و کیف کنیم اما هیچکس رو ندارم!؟ جدیدا هم روزایی که حالم خوبه بیشتر شده و بیشتر احساس می کنم به یه...
-
رفتم پارک
جمعه 19 بهمن 1403 14:13
دیدم هوا خوبه و حالم خوب نیست، رفتم پارک ملت مشهد، با اتوبوس رفتم و برگشتم، اتوبوس خلوت، خیابون ها خلوت ولی پارک پر از آدم بود، یه عده پیاده روی می کردند، گروه هایی والیبال و بدمینتون بازی می کردند، بچه ها اسکیت و اسکوتر و توپ بازی می کردند و در زمین بازی، بازی های سرسره و تاب و اینا بازی می کردند یاد بچگیم افتادم تو...
-
دوست داشتن خود و بی انگیزگی
جمعه 19 بهمن 1403 09:30
امروز صبح بعد از بیدار شدن از خواب، همون جور در تخت بودم، با خودم فکر کردم چرا بی انگیزه ام؟! جوابش این بود چون خودت رو دوست نداری!؟ می گفتم من خودم رو دوست دارم اما اون ایگوم هست که دوسش دارم چون که قدرتمنده ولی خوب ایگو یه جورایی شیطانیه و اگر بخوای از اون انگیزه بگیری کارهای خودخواهانه می کنی!؟ اون بخشم که دوستش...
-
لواشک
پنجشنبه 18 بهمن 1403 19:36
امروز عصر رفتم خرید، از سوپرمارکت شیر و نوشابه و شامپو و لواشک گرفتم، لواشکاش بسته بندیش مثل شکلاته و ترکیب سیب و یه میوه ترشه، الان خوردم خیلی احساس خوبی دارم و احساس سیری هم می کنم، از این به بعد جای شکلات فکر کنم برم سمت لواشکای این جوری، نمی دونم چی داشت که منو این جوری کرد!؟ از میوه فروشی هم خرید کردم 4 قلم،...
-
تکرار حرف های بزرگترا
پنجشنبه 18 بهمن 1403 11:40
امروز یه جا کامنت گذاشتم بعد دقت کردم دیدم دارم حرف های بزرگترهام که در سال های پیش شنیده بودم رو تکرار می کنم و رفتم با هوشواره در مورد نظراتم و چرا این جوری شدم صحبت کردم، من از بچگی نمی خواستم شکل بزرگترهام بشم به نظرم اون ها بد بودند و نظراتشون اشتباه بود اما زندگی آدم هایی رو بهم نشون داد که خیلی بدتر از اون ها...