الان تلویزیون داشت یه برنامه ی مستند نشون می داد، از این گیاه هایی که حشره شکار می کنند را داشت نشون می داد!
مگس می اومد روی گیاه می نشست پاش می خورد به خار درون گیاه و گیاه بلافاصله بسته میشد!؟
واقعا باشکوه بود زیبا زیبا، واقعا مشکلات من و آسیب هایی که من دیدم در برابر شکوه طبیعت هیچه!؟
زمانی که من دارم روی این کره ی خاکی زندگی می کنم بسیار کوتاهه و اندازه ی من و مشکلاتم خیلی معمولیه!؟
واقعا نمی ارزه ذهنم رو با این مشکلات پر کنم و بخوام بهشون فکر کنم!؟
روز نو اومده، سال نو اومده، فکر نو هم باید بیاد!؟
به خاطر آدم های حقیر، آدم نباید عمرشو تباه کنه!؟
دنیا می گذره و اونا هم از جایی می خورن که فکرشو نمی کنن!؟
البته که اگه بتونی ببخشی خیلی خوبه ولی من هنوز اون قدر بزرگ نشدم!؟
از هر دست بدی از همون دست می گیری!؟ من ایمان دارم!؟
چه رسم بدیه اگه خودت باشی هیچ کس دوست نداره و همه تنهات می ذارن!
اگه نقاب اندر نقاب باشی و الکی تعریفشون رو کنی دوستت دارن!؟
اما اگه واقعیت رو بگی ازت بدشون میاد!؟
نه دیگه حتی بهت زنگ می زنند!؟
این بار دیگه می خوام تنها بمونم!؟
این بار دیگه می خوام از تنهایی نترسم!؟
آدم های بی وفای دنیا رو برای دنیا بذارم!
آدم هایی که مثل دلقک های تو خالی می مونند!
باز اخبار دیدم و باز خبرهای ناراحت کننده گفته شد! انگار همه دست به دست هم دادند دنیا رو نابود کنند!
این مسابقه واسه دشمنی واسه چیه؟! تهش به چی می خواین برسید؟! برای بهشت می جنگید؟! می دونید چند نفر آدم رو بکشتن دادید!؟ چند نفر رو آواره!؟ چند نفر رو بی خونه؟! چند نفر رو بی خانواده؟! چند نفر رو گرسنه!؟ ...
تا حالا بزرگ شدن یه بچه رو دیدید؟! بهش غذا دادید؟! اولین باری که سینه خیز رفته رو دیدید!؟ اولین بار که چهار دست و پا کرده چی؟! راه رفتن به بچه رو یادش دادید!؟ وقتی دویده وقتی خورده زمین رو دیدید و کمکش کردید!؟ وقتی اولین کلمه رو گفته چی یادتونه؟! وقتی اولین بار خودش غذا خورده؟! وقتی اولین بار خودش لباساشو پوشیده و کفشاشو پاش کرده!؟ وقتی رفته مدرسه؟! وقتی خوندن و نوشتن یاد گرفته!؟ وقتی ریاضی یاد گرفته!؟ وقتی شنا یاد گرفته!؟ ....
اگه اینا رو لمس کرده باشید با جونتون چشیده باشید باعث مرگ آدم دیگه ای نمیشید!؟ باعث آواره شدن نمیشید!؟ خیلی کارا ازتون سر نمی زنه!؟ شما مگه خوابید!؟ این چه خوابیه!؟ چرا بیدار نمیشید!؟
واقعا! واقعا نمی دونم چی بگم!؟ مایوس کننده است!؟ مایوس کننده!؟
با آدما خوبی، بهت بدی می کنند! باهاشون بدی، بهت بدی می کنند! راست میگی ازت بدشون میاد! دروغ میگی ازت بدشون میاد! راست می گن خاموشی و ساختن با تنهایی از همه چیز بهتره!
انگار عده ای از آدم ها نشسته اند فقط منتظرند ببینند کی از چی برخوردار است تا یک کاری کنند حالش را خراب کنند!
اینکه می گویند از زندگی و آرزوها و آینده یتان به بقیه نگویید راست است می آیند برایت چاه می کنند می آیند جلوی راهت سد می سازند!
مثلا یک چیز ساده ای مثل فیلترشکن نامش را ازت می گیرند بعد کاری می کنند نتوانی استفاده کنی!؟
آخر چرا!؟ یک سرگرمی هم نمی توانیم داشته باشیم!؟
آدم های این روزگار خیلی پست و پلید شده اند روزگار غریبیست!؟
بعد می گویند به این آدم ها عشق بورزید! عشق حالشان را خوب می کند!؟ نخیر برادر من، نخیر خواهر من این کار را کردم فقط خانه ی خودم ویران شد!؟ توان خودم تحلیل رفت!؟ الان که خسته ام هیچ کس نمی آید دستم بگیرد بگوید به چند منی؟!
این هم زندگانی ماست!؟ مادربزرگم وقتی بچه بودم این حرف ها را می زد من نمی فهمیدم چقدر از درون حالش بد است ظاهرش سالم بود، می خندید، خودش را سر پا نگه می داشت ما فکر می کردیم واقعا سرپاست و شاد است! آخرش فکر کنم سرانجام مادربزرگم در انتظارم هست خیلی البته زودتر از سن او من پیر شدم!؟
خیلی تلخ است که با تمام تلاشی که می کنیم آخرش همان زندگی پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ خودمان را زندگی می کنیم انگار در قلافی پیچیده شده ایم و نمی توانیم ازش دربیاییم!؟