دیدید آدم ها وقتی کارت دارند چه مهربون میشن وقتی تو کارشون رو داری بداخلاق؟!
با این آدم ها باید چه کار کرد؟!
من سالهاست که خواستم روابط خانوادگیمون رو خوب کنم اما نمیشه چون نمی خوان؟!
منم چقدر یک تنه هلشون بدم؟!
آخرشم باهام بدند؟!
آخرشم جلو روم در موردم دروغ میگن به بقیه؟!
واقعا این آدم ها جای سرمایه گذاری ندارن؟!
من تنهایی رو انتخاب می کنم!
چون که با غریبه ها هم دوست شدم اما اونها هم آدم های خوبی نبودند!؟
نمی دونم چرا آدم ها این جوری شدند؟!
مثلا یه کاری می کنن اگه بخوان باهات ارتباط داشته باشند بهت می گن مهربون اما اگه یه چیزی بهشون بگی خوششون نیاد تو میشی چاق!؟
یا مثلا بهت می گن بیا باهام درد دل کن بعد میگن آره غیبتاتو با من کردی!؟
من که می خواستم بهشون محبت کنم اما اونا باهام خوب نیستن !
هر چه هم محبت کردم تازه می خوان ازم بیشتر بکشن!
خلاصه که بهتر می بینم رخت بربندم!؟
به قول حافظ
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همیبینی و کمتر زینم
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه ی مهر آیینم
آزادی را چه معنا می کنید؟!
فکر می کنید جامعه ی واقعا آزاد داریم؟!
آزادی برای بعضی احترام به عقایدشان است
برای بعضی احترام به سبک زندگیشان است
برای بعضی داشتن انتخاب در پوشش است
برای بعضی داشتن زندگی با امکانات است
برای بعضی احترام به انتخاب هایشان است
برای بعضی عدم کنترل شدن است
برای بعضی احترام به ابراز افکار و عقایدشان است
برای بعضی حق انتخاب محل زندگی است
برای بعضی حق انتخاب رشته تحصیلی و شغل است
ما جوامعی را آزاد می نامیم
اما آیا مردم واقعا در این جوامع آزادند؟!
بعضی اربابان هستند که به بردگان خود امکانات زندگی می دهند از هر لحاظ غذا، مسکن، همسر و هر نیاز دیگرشان تامینشان می کنند اما از برده هم انتظار دارند تمام توان خود را بگذارد برای کار
اما بعضی اربابان هستند که نیازهای برده های خود را تامین نمی کنند و کار هم از برده می کشند حتی او را شلاق هم می زنند.
در هر دو حالت برده، برده است و این ارباب است که برای او تصمیم می گیرد کجا برود، چه بپوشد، با که زندگی کند و ...
بشر تلاش کرده است برده داری را بربیندازد اما امروزه نوع جدیدی از برده داری به وجود آمده است!
بشر ذاتا آزاد است اما این آزادی محدود است شرایط و عوامل زیادی آزادی انسان را محدود می کند!
اگر فکر می کنید بشر غارنشین آزاد بوده است ببینید که او مجبور بوده است با حیوانات دیگر بجنگد، مجبور بوده است شکار کند تا تامین غذا و پوشاک کند و این شکار محدود به محدوده ی زندگی او بوده است، این بشر به انواع بیماری ها دچار میشده است و راه درمان نداشته است مجبور بوده است تحملش کند، این بشر با خشکسالی مواجه میشده است و مجبور بوده است تحملش کند.
ادیان آمدند و بشر را محدودیت هایی دیگر برایش تعیین کردند تا در کنار هم بهتر زندگی کنند و گذشت و گذشت قوانین مدنی آمدند تا جوامع بتوانند کنار هم زندگی داشته باشند.
هیچ کس آزاد نیست اگر کسی به او ضربه ای زد او هم به او ضربه بزند هر چند در غریزه ی انسان هست اما جامعه این اجازه را به فرد نمی دهد!
شاید فیلم باشگاه مشت زنی را دیده باشید در مورد یک شخص است که از محدودیت هایی که در ایالت متحده ی آمریکا وجود دارد به تنگ آمده است و دچار بیماری روانی شده است و شروع به کارهایی می کند و گروه تشکیل می دهد تا آزادی از دست رفته اش را بدست بیاورد.
تا به حال فکر کرده اید چرا در جامعه ی آزاد آمریکا این قدر اختلالات روانی و افسردگی زیاد است؟ چرا مردمشان احساس خوشبختی ندارند؟ چرا این هم اضافه وزن زیاد و بیماری های مرتبط با آن را دارند؟
از طرفی آزادی یک مفهوم معنوی است آزاد شدن از خود، انسان فقط وقتی آزاد است که از خودش آزاد بشود.
بعضی ها فکر می کنند آدمی که خوشگل و خوشتیپ است آدم خوبیست یا اگر کسی به ظاهرش نمی رسد آدم بدیست.
اگر کسی چادر به سر دارد متدین است و آدم خوبیست و کسی که حجاب ندارد بی خداست و آدم بدیست.
اگر کسی تسبیح به دست می گیرد و ذکر می گوید متدین و آدم خوبیست یا اگر کسی زنجیر به گردن می اندازد مو بلند می کند یا ابرو بر می دارد بی خداست و آدم بدیست.
از ظاهر مردم نمی شود قضاوت کرد که باطنشان چیست چه بسیار به ظاهر دین دارهایی که در لباس دین و با استفاده از آن درون زشت خود را پنهان می کنند و مردم را فریب می دهند و چه بسیار کسانی با ظاهر هیپی که دلی طلایی دارند.
سعدی حکایتی در این مورد دارد که متاسفانه فراموشش کردم اما معنیش همین است و من با اینکه این را می دانستم باز هم گول افراد سودجو را خوردم تا اینکه سنم بالاتر رفت بیشتر مردم را شناختم هنوز هم ادعا ندارم که باطن آدم ها را می بینم اما به سعدی بارها رحمت فرستاده ام که این را به من یاد داد اگر نمی دانستم نمی دانم چه برسرم می آمد؟!
اگر معیار قضاوتتان در مورد آدم ها ظاهر و لباس و ماشین و خانه است باید بدانید که در حق خودتان خیلی ظلم می کنید و از آدم ها بسیار خواهید خورد تا روزی که دیگر به ظاهر آدم ها تکیه نکنید.
تا نلغزی که ز خون راه پس و پیشترست
آدمی دزد ز زردزد کنون بیشترست
گربزانند که از عقل و خبر میدزدند
خود چه دارند کسی را که ز خود بیخبرست
خود خود را تو چنین کاسد و بیخصم مدان
که جهان طالب زر و خود تو کان زرست
که رسول حق الناس معادن گفتهست
معدن نقره و زرست و یقین پرگهرست
گنج یابی و در او عمر نیابی تو به گنج
خویش دریاب که این گنج ز تو بر گذرست
خویش دریاب و حذر کن تو ولیکن چه کنی
که یکی دزد سبک دست در این ره حذرست
مولانا
متاسفانه دزد آدم گویا بیشتر از دزد زر شده است و انسان خود معدن زر است اگر که بداند!