باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

من یک انسان بیخودیم!؟

من یک انسان بیخودیم!؟

یا این ورم یا اون ورم!؟

موضعم مشخص نیست!؟

به خودم انتقاد دارم!؟

بسیار بسیار طمعکارم!؟

ضعف های خودم را قبول ندارم!؟

تازه خیلی هایشان را قدرتم می دانم!؟

دیگر چه بگویم که هر چه بگویم آبروریزیست!؟

خدا هی آبروی ما را به جا می کند ولی خودم خرابش می کنم!؟

واقعا چرا خودتخریبی دارم!؟

ادعایم می شود حزب باد نیستم اما به بادی این طرفم به بادی آن طرف!؟

بدتر از همه اینکه گرفتار انانیت و خودم هستم!؟

ایگوام خدای من است!؟

تمام ایمان و خداپرستیم الکی بود!؟

من خودپرستم!؟

و تا الان هیچ جوره ازش رها نشدم!؟

آخر چه کنم این ها در من ریشه دوانده!؟

از اول که خودم را شناختم همین طور بودم!؟

بعد گیرم می دهم به آدم ها چرا فلانن و پشمدانن!؟

نمی دانم این دیگر چیست که ولم نمی کند!؟

می گویند تمام این چیزهایی که در آدم ها می بینی در خودت هست!؟

ولی کیست که قبول کند و باور کند!؟

باید خیلی فروتن باشی و خودت را شکسته باشی که زیر بار چنین چیزی بروی!؟

البته آخرش مجبور می شوی قبول کنی!؟

خیلی چیزها را در مورد خودت هست که باید قبول کنی!؟

سخت است اما واقعیت دارد!؟

اگر قبول نکنی مدام عذاب میکشی تا روزی که قبول کنی!؟

خودت را از جایگاه والایی که برای خودت در نظر گرفته ای بیاور پایین!؟

این به نفع خودت است!؟

تا کی خودفریبی و انکار!؟