باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

از خودم بدم میاد وقتی!

وقتی بد دیگران رو میگم از خودم بدم میاد!؟ وقتی گله و شکایت می کنم از خودم بدم میاد!؟ وقتی اعتراض می کنم از خودم بدم میاد!؟ نمی دونم چرا!؟ 

همه ش فکر می کنم باید خوب و مثبت باشم و انرژی منفی ندم و انتقاد نکنم ولی خوب اونا هم جزئی از زندگیه و باید خیلی عادی باشه تو جامعه ی ما این طور نیست!؟

اینکه مردم الان در موردم چه فکر می کنند و واکنششون چیه برام مهمه!؟ اصلا دوست ندارم کاری کنم که واکنش منفی ببینم!؟ دوست دارم همه دوستم داشته باشند!؟ ولی در هر دو زمینه کاملا برعکسه!؟ همیشه واکنش منفی می بینم و هیچکسم دوستم نداره!؟ خوب منم هیچکس رو دوست ندارم این به اون در!؟ یعنی دیگه از این فکرا خسته میشم و میگم ولش کن هیچ فرقی نمی کنه کی چی فکر می کنه!؟

خلاصه که این قدر با خودم درگیری دارم که وقت ندارم با مردم درگیر بشم!؟ هر کس هر جور دوست داره زندگی کنه!؟ به من چه!؟ کائنات هوشمنده جواب خوبی و بدی آدم ها رو میده!؟ من که نمی تونم چوب بردارم یکی یکی آدم ها رو تربیت کنم که!؟ تازه خودم هم خودم رو قبول ندارم که کارم درسته، هنوزم به خودم شک دارم، آدم قوی و استواری نیستم تازه از وقتی مریض شدم خیلی متزلزلم!؟ قدرت ندارم خودم بکشم چه برسه مردم رو!؟

دوست داشتن خود و بی انگیزگی

امروز صبح بعد از بیدار شدن از خواب، همون جور در تخت بودم، با خودم فکر کردم چرا بی انگیزه ام؟! جوابش این بود چون خودت رو دوست نداری!؟

می گفتم من خودم رو دوست دارم اما اون ایگوم هست که دوسش دارم چون که قدرتمنده ولی خوب ایگو یه جورایی شیطانیه و اگر بخوای از اون انگیزه بگیری کارهای خودخواهانه می کنی!؟

اون بخشم که دوستش ندارم کودک درون لاغر و ضعیفم هست اتفاقا اگر از اون انگیزه بگیری کارهایی رو می کنی که پاکی بچگی توش هست ولی من نمی تونم ازش انگیزه بگیرم و حالم خوب بشه و حال خوب بدم!؟

یه جور دیگه هم میشه انگیزه گرفت اونم انگیزه گرفتن از خداست، یعنی چون خدا دوستمون داره و من هم خدا رو دوست دارم کاری می کنم که خدا خوشحال بشه، اینم چون کارهای بد کردم و خدا هم بهش اعتماد کردم اما باز بلا سرم آورد هر چند که رفع شد، دیگه کار نمی کنه تا وقتی که باز خدا منو ببخشه، منم از دلم ناراحتی های گذشته دربیاد!؟

در واقع همین ایگوم همیشه نمی گذاره وقتی از کسی ناراحت میشم ناراحتی ها از دلم دربیاد و دلم هم طرف هر کار بکنه باهاش صاف نمیشه، نمی دونم کینه ایم یا چیز دیگه ست، شایدم از کودک درون ناراحتمه، باید حال دلم رو خوب کنم این جوری نمیشه!؟

بعدنوشت: حس می کنم حالا که حرفام رو زدم حس بهتری دارم و ناراحتی و دلگیری هام کمتر شده!؟ نمی دونم موقتیه یا همیشگی!؟ حس می کنم سبک شدم!؟

بعدنوشت بعدی: بر دلم غم نشست، سنگین شدم، گفتم که اون حال موقتی بود!؟

بعدنوشت بعد بعدی: درسته که پاک شدن دل از دلگیری ها ربط مستقیمی به اندازه ی دوست داشتن طرف مقابل داره ولی گاهی آدم کم توقعیش میشه!؟ این قدری که طرف رو دوست داری باورت نمیشه چنین کارهایی باهات انجام بده!؟ آخه خوب چرا اگر دوستم داری چرا کاری می کنی که آسیب ببینم!؟ اونم چند بار!؟ این چه دوست داشتنیه!؟

بلای جون ملت

واقعیتش رو بخواید از خودم ترسیدم، خودم باورم نمیشد می تونم این قدر خبیث باشم، هنوز قدرت خاصی نداشته دست به اعمال شیطانی بزنم!؟

برای همین ترجیح میدم دنبال قدرت نرم و به عشق ورزی خودم بپردازم تا بلای جون ملت نشم و خودم رو به خاک سیاه ننشونم!؟

واقعا قدرت خطرناکه، آدم هایی میان سراغت که می خوان خودشون از کنارت بخورن برای همین هی شارژت می کنن که این کار رو بکن و اون کار رو بکن، اونم غیر مستقیم جوری که خودت نفهمی، آخرش می بینی ای دل غافل من چه کردم!؟ اونا هم دست آخر خودشون جزو شاکی ها میشن، یه چیزی طلب دارن!؟


بعدنوشت: منو ببخشید به جای اینکه مرهم بشم زهر شدم، باور کنید نمی خواستم این جوری بشه!؟


بعدنوشت بعدی: خیلی حالم بهتر شد شور و شوق زندگیم برگشت!؟

روزنوشت نانی

روبروی خونه مون نانوایی باز شده!

چند مدل نان هم داره! خصوصیه!

دیگه هر روز نان داریم!

شلوغم نیست!

****************

داشتم اینستاگرام رو اکسپلور می کردم!

از هنرمندان و بعضی آدم ها کلیپ میاورد!

واقعا بعضیا دلشون عاشقه!

هر اتفاقی هم میفته این روحیه شون رو حفظ می کنن!

ولی برعکسش من اخلاقم سگیه!

تازه سعی می کنم لطیف و منعطف باشم!

الان خوبم رفتم دوش گرفتم اخلاقم خوبه!

البته اون قدرت جوونیم رو ندارم خیلی سگ بشم! خخخخخ

***************

ترامپم که انتخاب شد!

اونم با اقتدار!

حالا همه دارن خودشون رو می کشن!

من که دیگه اعصابم نمیکشه اخبار ببینم!

این حجم از اخبار بد و مصیبت و جنگ و دعوا رو نمی تونم تاب بیارم!

مادربزرگم جوون بودم میگفتن:

پیرم پیرم می لرزم به صد جوون می ارزم!

به ما می گفت جوونای روغن نباتی!

ما که زیر چهل سال پیر گشتیم!

البته ما هم نسبت به نسل های جدیدتر باز بهتریم!

اونا که مثل پفک نمکی می مونن!؟

چرا؟! واقعا چرا؟!

چرا تو این مملکت هر کس حرف حق میزنه کله پاش می کنند؟!

چرا هر کس به قدرتی می رسه مست قدرت میشه؟!

مثلا مدیرعامل استقلال تا سرمربی استقلال جواد نکونام بهش اعتراض کرد یه کاری کرد که خودش استعفا بده!؟ تماشاچی های هوچی هم تهییج کرد ضد سرمربی!؟

و هیچ کدوم از مردم هم صداشون درنیومد!؟ حالا مدیرعاملی استقلال اصلا چی هست که براش این کارها رو می کنن؟! بخور بخوره آیا؟!

فکرم نکنید این اخلاق امروز به وجود اومده!؟ این چیزا تو خون آریاییه!؟  همون داریوش و کوروششم همین طور بودن!؟ نمی تونستی بهشون بگی بالا چشمت ابرو هست!؟

من امیدوار بودم در ایران تحولاتی رخ بده و جامعه ی ما مترقی بشه ولی انگار اینا خیال خام بوده!؟

مثلا یه استاد دانشگاه هست به حکومت منتقده، همه ش سخنرانی می کنه و کلیپ میزاره، بعد اون روز صوت جلسه کلاس دکتریش رو گوش کردم یه جوری با دانشجو حرف می زنه و درس میده که انگار می خواد کتکشون بزنه تازه دانشجوی دکتری!؟

من که نمی دونم چه خاکی باید بر سرمون بریزیم!؟ این همه انقلاب کردن به جای اینکه بهتر بشه همه چی بدتر شد!؟ حداقل در سلسله مراتب سنتی همه راضی بودن، قانون خودش رو داشت ولی حالا هر کس برای خودش قانون خودش رو داره!؟ همه هم ناراضین حتی اونی که در قدرته هم ناراضیه!؟

به قول حافظ : یا رب مباد که گدا معتبر شود! گدایی به ثروتم نیست یه جور طرز فکره و شیوه ی زیستنه!


هوش مصنوعی میگه:


مست قدرت شدن افراد به دلایل مختلفی بستگی دارد. برخی از این دلایل عبارتند از:

1. احساس کنترل: قدرت می‌تواند احساس کنترل و تسلط بر محیط و دیگران را به افراد بدهد. این احساس ممکن است باعث شود که فرد نسبت به موقعیت خود احساس رضایت بیشتری کند.

2. تأثیر اجتماعی: جامعه و فرهنگ می‌توانند بر رفتار افراد تأثیر بگذارند. در بعضی جوامع، قدرت و موفقیت اجتماعی ارزش‌های بالایی دارند و افراد ممکن است به دنبال دستیابی به این ارزش‌ها باشند.

3. تأثیر بر هورمون‌ها: تحقیقات نشان داده‌اند که افزایش قدرت می‌تواند سطح هورمون‌هایی مانند تستوسترون را افزایش دهد، که ممکن است به رفتارهای پرخاشگرانه یا خودمحور منجر شود.

4. کمبود همدلی: افرادی که به قدرت دست می‌یابند ممکن است کمتر به احساسات و نیازهای دیگران توجه کنند، که می‌تواند باعث شود آن‌ها به راحتی از قدرت خود سوءاستفاده کنند.

5. ترس از از دست دادن قدرت: وقتی افراد به قدرت می‌رسند، ممکن است نگران از دست دادن آن باشند و این ترس آن‌ها را به رفتارهای غیرمنصفانه و خودخواهانه سوق دهد.

6. تأثیرات روانشناختی: برخی از افراد ممکن است به دلیل تجارب گذشته یا مشکلات روانی، نسبت به قدرت حساسیت بیشتری داشته باشند و در نتیجه مست قدرت شوند.

این عوامل می‌توانند به تنهایی یا در ترکیب با یکدیگر باعث مست قدرت شدن افراد شوند.