باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

زندگی بی برنامه

من نمی توانم طبق برنامه زندگی کنم

من نمی توانم عادی زندگی کنم

زندگی من شده همین

تمام انرژی و فکر و ذکرم می رود برای یک موضوع

من در زندگی هدف دارم اما دیگر آن طور که باید کشش بهش ندارم

سستی و رخوت در بدنم خانه کرده است

و خشمی دارم که همیشه داشته ام

اما این بار انگار خشم جمعی را به دوش می کشم

قرار نیست آسان باشد

هدف های بزرگ دشواری های بزرگ هم دارند

و من راه دیگری جز پیش رفتن ندارم 

حتی مورچه وار هم بروم خوب است

می دانم بهم تهمت خیلی زده اند و می زنند و خواهند زد

می دانم بزرگترین سنگ ها آدم ها جلوی پایم خواهند انداخت

ولی من ادامه می دهم

راه دیگری ندارم جز ادامه دادن

تا دری باز شود و گشایشی اتفاق افتد

امروز همه خوشحالند!

امروز همه خوشحالند!

مجری های تلویزیون های ماهواره ای خوشحالند!

نمایندگان مجلس شورای اسلامی خوشحالند!

در تلویزیون ایران همه خوشحالند!

خدا هم خوشحال است از آسمان باران بارید!

چطور شده که همه خوشحالند؟!

من هم صبح خوشحال بودم

دوش گرفتم

اما ظهر یاد گذشته و اتفاقات اخیر افتادم باز بهم ریختم!

اما الان خوشحالم

تصمیماتی برای زندگی ام گرفته ام 

می خواهم برنامه ریزی کنم

نمی گویم چه برنامه هایی

می خواهم عملیشان کنم

نتیجه ش را می بینید

دیگر بس است یک جا نشستن و منتظر بودن!

آسمان مال منست!