باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

اعتراف

من کلا این مدلی هستم که یه چیزی رو بخوام یک دل و یک هدف روی همون چیز متمرکز میشم و دیگه هیچی دیگه رو نمی بینم ولی اگه چیزی رو نخوام هزار تا بهانه براش میارم حتی ناخودآگاه شاید خودم رو فریب بدم!؟

خودم می دونم خیلی اخلاق بدی دارم، آخه به هدفم هم که می رسم یه مدت سرم باهاش گرمه بعد دیگه ازش خسته میشم، میرم سراغ یه کار دیگه، می دونم اینم بدتره و اخلاقم مثل بچه ها می مونه ولی چه کنم، نمی دونم چطور بزرگ بشم، آدم بشم!؟

خودم از این اخلاق خودم در عذابم!؟


بعدنوشت: از هوشواره پرسیدم چگونه می توانیم بر سائق های خود چیره شویم؟ جواب:

چیره شدن بر سائق‌ها و تمایلات درونی یکی از چالش‌های مهم در زندگی است. در اینجا چند راهکار برای مدیریت سائق‌ها و بهبود خودکنترلی آورده شده است:
1. شناسایی سائق‌ها: اولین قدم برای چیره شدن بر سائق‌ها، شناسایی دقیق آن‌هاست. بفهمید که چه چیزهایی باعث تحریک سائق‌های شما می‌شوند.
2. تنظیم اهداف مشخص: تعیین اهداف واضح و قابل اندازه‌گیری می‌تواند به شما کمک کند تا بر سائق‌های خود تمرکز کنید و انگیزه بیشتری برای تغییر داشته باشید.
3. ایجاد عادات مثبت: جایگزینی عادات منفی با عادات مثبت می‌تواند به شما کمک کند تا بر سائق‌ها غلبه کنید. به عنوان مثال، به جای خوردن تنقلات ناسالم، می‌توانید میوه یا آجیل بخورید.
4. مدیریت استرس: استرس می‌تواند سائق‌ها را تشدید کند. تکنیک‌های مدیریت استرس مانند مدیتیشن، یوگا یا ورزش می‌توانند مفید باشند.
5. پشتیبانی اجتماعی: داشتن دوستان و خانواده‌ای که شما را حمایت کنند می‌تواند در مدیریت سائق‌ها بسیار مؤثر باشد. از آن‌ها بخواهید که در مسیرتان به شما کمک کنند.
6. تمرین خودآگاهی: تمرین خودآگاهی به شما کمک می‌کند تا در لحظه‌های بحرانی بهتر عمل کنید و بتوانید واکنش‌های خود را کنترل کنید.
7. استفاده از تکنیک‌های انضباطی: تکنیک‌هایی مانند "قانون ۲ دقیقه" (اگر کاری کمتر از دو دقیقه طول می‌کشد، همین حالا انجامش بدهید) می‌تواند به شما کمک کند تا بر سائق‌های خود غلبه کنید.
8. پاداش‌دهی به خود: زمانی که بر یک سائق غلبه کردید، به خود پاداش دهید. این کار می‌تواند انگیزه شما را افزایش دهد.
9. آموزش مداوم: یادگیری درباره رفتارهای انسانی و روان‌شناسی می‌تواند به شما در درک بهتر سائق‌ها و چگونگی مدیریت آن‌ها کمک کند.
با تمرین و صبر، می‌توانید بر سائق‌های خود چیره شوید و زندگی بهتری داشته باشید.

***

من خودکنترلی داشتم اما از وقتی مریض شدم یه استرس خاصی دارم که همه ش باهامه و دیگه نمی تونم خودم رو کنترل کنم، باید درستش کنم!

خستگی در مسیر هدف

امروز یه جا خوندم " قشنگ ترین خستگی دنیا خستگی تو راه هدفیه که دنبالشی."

تا حالا با وجود خستگی ادامه دادید؟ 

میگن با خستگی صبح از خواب بیدار بشی یعنی بزرگسال شدی!

من خیلی ساله خسته ام و با وجود خستگیم از جوون مایه گذاشتم و ادامه دادم اما الان جانم و روحمم خسته است!

ذهن و روحم رو خالی کردم و سعی می کنم بدون فشار و استرس باشم کمی تا قسمتی از خستگیامم برطرف شده، درد پاهام خیلی بهتره، آهنگ شاد گوش میدم، برای دل خودم نقاشی می کنم اما همه ش عذاب وجدان دارم که چرا دارم استراحت می کنم و فکر می کنم زمانم از دست داره میره!؟ 

انگار کنکوره!؟ واسه کنکورم اولش خیلی به خودم سخت گرفتم بعد خسته شدم بی خیال شدم مثل الان که بی خیال شدم ولی فکر کنم تعادل ندارم یا در حال دویدنم یا ول می کنم و خسته میشم باید حد وسطش رو بیابم!

به قول سعدی" رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود / رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود"

از قدیم گفتن عجله کار شیطونه، منم خیلی عجله می کنم که زودتر تموم شه و خلاص بشم اما انگار این زندگی نقطه ی پایان نداره، راحتی نداره، تازه همه ش دشوارتر میشه، بچه بودیم فکر می کردیم بزرگ بشیم دیگه همه چیز خوب میشه اما اول جوانی پدرمان درآمد و همین جوری زندگی پدرمان را در می آورد تا از خمیرمایه مان نان بپزد به قول قدما! ببخشید ولی به قول مامانم باید کونشو داشته باشی!؟

میگن دل شکستن گناهه

میگن دل شکستن گناهه اما خوب نمیشه که چون صرفا عاشق شدی با یکی ازدواج کنی لازم هست که اهداف و ارزش های یکسان داشته باشی، با هم تفاهم داشته باشی یعنی اینکه بهم بخورید، وقتی همون اول با هم دعوا می کنید، می خوای به طور غیر مستقیم با رفتارت منظورت بهم حالی کنی این خودش زنگ خطره که به قدر کافی بالغ نیستی و دو تا آدم وقتی این جورن بهتره از هم فاصله بگیرن هر چند دلشون بشکنه، هر چند غمگین بشن،  هر چند تنها بمونن وگرنه بعدا اتفاقات بدتر میفته، عقل من که این رو میگه، من گناه دل شکستن رو به جون می خرم!

کار کردن

قبل از اینکه بری سر کار، فکر می کنی میرم سر کار، پول جمع می کنم، ال می کنم بل می کنم، اما یه مدت که میری سر کار می بینی دچار روزمرگی شدی، دیگه چیز تازه ای نیست یاد بگیری، دیگه کارا تکراری هست، سر و کله زدن با این و اونم هست اگرم خجالتی باشی و حرفت رو نتونی بزنی بدتر میشه، یهو می بینی زیر کلی فشاری، برای اینکه هی مسئولیت قبول کردی، نه گفتن بلد نیستی، بعد یواش یواش فرسودگی شروع میشه، شب می خوابی صبح بلند میشی می بینی هنوز خسته ای، هی مریض میشی، هر  روز استرس داری، اینا همه ش اعلان روان و بدنت هست که از شرایط ناراحته و تو بهش توجه نمی کنی!؟

بگذریم، اگر مثل من عطش یادگیری دارید و از روزمرگی بیزارید دنبال کار کارمندی نرید البته در خونه هم روزمرگی هست اما هر چی باشه برنامه ت دست خودته، می تونی نسبت به حالت برنامه ریزی کنی، پول داشتن و دستت تو جیب خودت بودن خیلی خوبه اما نه به قیمت سلامتی، چون بعد باید تمام پول هاتو خرج کنی تا سلامتیت رو بدست بیاری که اونم مثل اولش نمیشه!

اگر ذوق و شوق یک هدف رو داری می دونی می خوای چه کسب و کاری داشته باشی یا ایده ای داری این خیلی خوبه اما اگر هدفت فقط کار کردن باشه زود خسته میشی چون کارت معنی و مفهومی برات نداره، لازمه بری دنبال چیزی که معنی و مفهوم برات داشته باشه، البته این تجربه منه!

سرنوشت تعیین شده

امروز داشتم کشکول شیخ بهایی رو می خوندم از قول یک نفر گفت که در مسیر سلوک، اتفاقاتی براش میفتاده که هی دچار تفرقه خاطر بشه و او هی مقاومت می کرده!

فکر کنم منم این خواب هام و عشق و عاشقی ها برای همینه و من چاره ای ندارم جز اینکه دنبال سرنوشت تعیین شده ام برم و از تمام آرزوهام دست بکشم، یکدل و یک هدف به سوی کمال برم!

لطفا به من نزدیک نشید و به من فکر نکنید که سرنوشت خوبی نخواهید داشت و من هم حق زندگی کردن عادی ندارم، باید اینو قبول کنم!