باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

برای گشایش کارها

وقتی کارمان گیر می کند و اوضاع آن جوری که ما می خواهیم پیش نمی رود می توانیم چند کار انجام دهیم تا خداوند گره از کارمان باز کند.

ابتدا می توانیم تا جایی که برایمان امکان دارد گره از کار دیگران باز کنیم و به دیگری محبت کنیم و برایشان وقت بگذاریم، لازم نیست حتما کمکمان مادی باشد، مثلا می توانیم یک کتاب به یک نفر معرفی کنیم یا مشاور خوب یا استاد خوب به یک نفر معرفی کنیم، همین کارهای کوچک که به چشممان نمی آید می تواند مسیر زندگی یک نفر را تغییر دهد.

در گام بعدی می توانیم متوجه و آگاه رفتارها و اخلاق های خودمان با دیگران شویم و آن ها را اصلاح کنیم، ما خیلی وقت ها عادت ها و رفتارهایی داریم که دیگران را آزار می دهد و خودمان خبر نداریم و بعد شکوه و شکایت داریم چرا کارمان گیر می کند یا دیگران با من خوب نیستند!

یادمان باشد لازم است این کارها را برای مدت زیادی انجام دهیم تا در ما نهادینه شود اگر فکر کنیم چند بار چنین کردم پس باید جوابش را زود ببینم در اشتباهیم، حواسمان باشد گاهی کارمان در دنیا گیر می کند که به سمت خدا و معنویت برویم و شاید سال ها هم گره از کارمان باز نشود و ما لازم است سال ها خودمان را تغییر دهیم تا بالاخره گشایشی صورت بگیرد!

آن کس که خالق و پروردگار ماست بهتر می داند چه چیز برای ما خوب است و زمانش کی است پس به خدا اعتماد می کنیم و در مشیت او صبر می کنیم و رضا می دهیم به هر آنچه برای ما مقدر کرده است!

زندگی بی برنامه

من نمی توانم طبق برنامه زندگی کنم

من نمی توانم عادی زندگی کنم

زندگی من شده همین

تمام انرژی و فکر و ذکرم می رود برای یک موضوع

من در زندگی هدف دارم اما دیگر آن طور که باید کشش بهش ندارم

سستی و رخوت در بدنم خانه کرده است

و خشمی دارم که همیشه داشته ام

اما این بار انگار خشم جمعی را به دوش می کشم

قرار نیست آسان باشد

هدف های بزرگ دشواری های بزرگ هم دارند

و من راه دیگری جز پیش رفتن ندارم 

حتی مورچه وار هم بروم خوب است

می دانم بهم تهمت خیلی زده اند و می زنند و خواهند زد

می دانم بزرگترین سنگ ها آدم ها جلوی پایم خواهند انداخت

ولی من ادامه می دهم

راه دیگری ندارم جز ادامه دادن

تا دری باز شود و گشایشی اتفاق افتد