باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

باز امشب خوابم نمیبره!

امشب دوباره بی خواب شدم!

خوابم میاد ولی خوابم نمیبره!

از زندگی سیرم!

چرا دنیا این طوره؟!

چرا هر طرف سر می چرخونم یکی مریضه!؟

یک بیماری هم نه گرفتار چند بیماریه!؟

من خیلی سالمم انگار!؟

از خیلی ها سالم ترم!

بچه بودیم این قدر آدم ها مریض نبودند!؟

اون موقع فقط مسن ها بیمار بودند! الان همه! حتی بچه ها و نوجوون ها!؟

زندگی چرا این طوره؟! 

انگار سر جنگ داره!؟

ما چه کردیم که این ها بر سرمون میاد!؟

دلم می خواست تمام زندگی یه رویا بود!؟

یهو بیدارت می کردن!؟

می گفتن داشتی خواب میدیدی!؟

زندگی تلخه! زهره! گاهی هم شیرینه!

ولی بی فایده ست!؟

لذتاش نمی چسبه و دائمی نیست!؟

تلخیاش خسته کننده و مصطحک کننده است!؟

ای کاش راه چاره ای داشتم!؟

ای کاش انتخابی داشتم!؟ بین زندگی کردن و نکردن!؟

چه فایده ای داره من خوشبخت باشم و دیگران نباشن!؟

تنهایی که نمیشه لذت برد!؟

آخرش ذات خودم را نشناختم!؟

شاید تازه فهمیدم ذات چیست!؟

من پر از من های قلابی بودم!؟

تازه دارم یه نوری می بینم در عمق جانم!؟

من خودم رو فراموش کرده بودم!؟

تازه پیدا کردم!؟

تازه پیدا کردم!؟