باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

عاشق عشق

دیروز یه متن در شبکه های اجتماعی دیدم خیلی جالب بود انگار از یک جایی به بعد باید عاشق خود عشق باشی، عاشق اون حس تو قلبت و اگه این طور باشی همیشه حس خوب داری و در بند این نیستی که از عشقت دوری یا داریش!؟

خیلی حس خوبی دارم عاشق عشق بودن همین مرا بس است!؟

 متن این بود:


بدایت عشق به کمال، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است، با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد، و بی عشق او را مرگ باشد. در این حالت وقت باشد که خود را نیز فراموش کند که عاشق وقت باشد که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد، و نه غم هجران خورد زیرا که نه ازوصال او را شادی آید ونه از فراق او را رنج و غم نماید. همۀ خود را به عشق داده باشد

چون از تو بجز عشق نجویم بجهان
    هجران و وصال تو مرا شد یکسان

بی عشق تو بودنم ندارد سامان
    خواهی تو وصال جوی خواهی هجران


#عین‌القضات_همدانی

خوشبختی

خوشبختی را در چه می دانید؟

داشتن خانواده، پدر و مادر و ...؟

داشتن همسر و فرزند؟

داشتن ثروت؟

داشتن تحصیلات؟

داشتن شغل؟

داشتن ماشین؟

داشتن خانه؟

داشتن ویلا تو شمال؟

داشتن یک آب باریکه؟

داشتن هواپیمای شخصی؟

داشتن قایق تفریحی؟

داشتن فضاپیما؟

داشتن تلویزیون؟

داشتن کتاب و کتاب خواندن؟

داشتن لباس؟

داشتن نان و آب؟

داشتن سرپناه؟

عضویت در تیم ورزشی دلخواه؟

داشتن شرکت های غول؟

ریاست جمهوری؟

عضویت در دولت؟

داشتن یک پاک کن؟

داشتن یک تراش؟

داشتن مدادرنگی؟

داشتن بوم نقاشی؟

داشتن قلم و دوات؟

داشتن نداشته هام؟

داشتن توپ؟

داشتن جسم سالم؟

داشتن روح و روان سالم؟

مهمونی رفتن؟

کافه رفتن؟

رستوران رفتن؟

پارک رفتن؟

پیک نیک رفتن؟

رفتن به کویر؟

رفتن به دریا؟

رفتن به جنگل؟

مسافرت رفتن؟

زندگی تو آمریکا؟

زندگی شمال شهر تهران؟

یافتن حقیقت جهان؟

آزادی؟

برابری؟

عدالت؟

شما به لیست من اضافه کنید

ولی خیلی ها، خیلی از این ها رو دارن و خوشبخت نیستن چرا؟

چون از زندگی رضایت ندارند!؟

از زندگی رضایت ندارند چون نمی دونند چرا زنده هستند؟!

اصلا کی واقعا می دونه چرا زنده است؟!

زنده باشی که چی کار کنی؟!

زندگی مفت هست! به رایگان به ما داده شده!

فرق ما در این هست که چگونه می سازیمش!

اگر آن طورکه خودت می خوای بسازیش راضی خواهی بود

تبصره1 گاهی به دنبال آنچه می خواهی می روی و بعد می فهمی نه اونی که من می خواستم نبود! عمرت می شود دنبال این و آن رفتن نرسیدن آن وقت هست که باید بپرسی کجای کار را اشتباه کردم؟! خودم را درست شناخته بودم؟ یا تحت تاثیر دیگری قرار گرفتم!؟

تبصره2 گاهی هم نمی گذارند که بسازیش از پشت خنجر می زنن، چوب لای چرخت می گذارند، دشمنی می کنند، دولت خرابه، جنگه، خشکسالیه و .... اینا دست ما نیست

پس چی دست ماست؟ هیچی

پس چگونه راضی باشیم؟!

این سوال بزرگی هست

دیدید یکی با اندک امکانات راضی و خوشبخت هست و یکی با تمام امکانات نالان؟!

خوشبختی و رضایت راز بزرگی هست که سر بسته مانده است

اگر حل بشود کار بزرگی شده است!

اما آن چیزی که مشخص است یک حس درونی هست و داشتن ها رابطه ی چندانی ندارد