باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

به عشق معشوق

میگن نماز رو نمی فهمیم عربیه، فلسفه ی روزه چیه؟ و ...

من بهتون میگم که به جای فلسفه بافی از ذر عشق جلو برید، خدا دوست داره ما این جوری باهاش ارتباط بگیریم شاید مسخره باشه اما وقتی عاشقی هر چی معشوقت بگه میگی چشم رو تخم چشام، خوب اولین قدم نماز هست بعد یواش یواش چیزای دیگه هم اضافه میشه مثلا من باید حضور داشته باشم و سکوت کنم خیلی کار مسخره ای هست میگی سکوت کنم که چی بشه؟ ولی همین قدم ها رو یکی یکی باید برداشت، معشوق ما نازش زیاده با هر کی هر کی حرف نمی زنه باید نیست بشی براش، در این حده افتاد؟!

پس هیچ آداب و ترتیبی نجو ، هر چه معشوق می خواهد بجو

دیگه من نمی دونم چرا خوشش میاد عربی با لهجه فارسی یا ترکی یا کردی باهاش حرف بزنی، شاید همون عربی شکسته رو دوست داره مثل مادری که حرف زدن بچه شو دوست داره و فقط خودش می فهمه بچه چی میگه!؟

عشق و عاشقی

امروز روی یه وبلاگی خوندم که عشق خاطره ی خیلی خوبیه، بیشتر عشق ها به سرانجام نمیرسه به خصوص عشق اول اما همیشه تو ذهنت و قلبت می مونه و یک نفر دیگه هم تو در ذهن و قلبش می مونی و با یاد تو شاد میشه!

والا من که الان به این نتیجه رسیدم چرا عاشق شدم؟! عاشقی اصلا به درد نمی خورد! تا چندی پیش از عشق اولم عصبانی بودم الانم از همه شون منتفرم :/

نه الکی گفتم متنفر نیستم اما یادشون میفتم شادم نمیشم، خاطره ی چندانی که با هم نداشتیم، هیچ وقت هیچ مردی حرف عاشقانه ای به من نزده، من برای خودم عاشقشون میشدم، بعد یه کم می شناختمشون و بعد خودم پشیمون میشدم و می گذاشتمشون کنار و این کار رو بارها کردم و خودم رو تو هچل انداختم، چون از لحاظ روانی آسیب دیدم!

خوب میگن شما هر جور باشید یه آدم همون جوری رو جذب می کنید و من تا همین چند سال پیش از احساسات بیزار بودم و آدم منطقی بودم بعد توقع عشق و عاشقی داشتم! 

چند سال پیشم که کمی به احساسات رو آوردم و باهاش آشتی کردم باز هم اون طور لطیف و پر احساس نشدم، به نظر من دنیا سخت تر از اونی هست که بخوای احساسات به خرج بدی، آدم های احساساتی رنج مضاعف می کشند البته من ذاتا احساساتی هستم اما سعی کردم در زندگی روزمره زیاد بهش بها ندم چون کسی به احساسات آدم بها نمیده!

خلاصه که الان مثل چی از عشق و عاشقی هام پشیمونم اما با خودم فکر می کنم کس دیگری هم نبود که بخوام بهش فکر کنم، یا من نخواستمشون یا اونا منو نخواستن!

من واقع بین نبودم فکر می کردم همه چیز ظاهر نیست برای همین خودم رو نمی آراستم و اتفاقا بیشتر مردم هم عقلشون به چشمشون هست اینو وقتی که چاق شدم فهمیدم البته من فکر می کردم بالاخره یکی پیدا بشه که مثل خودم فکر کنه که نشد!

به نظر من یا باید ازدواج خوب کنی یا اصلا ازدواج نکنی الکی ازدواج کنی که بالاخره ازدواج کرده باشی به درد نمی خوره، یه زندگی الکی مثل بیشتر مردم بکنی به درد نمی خوره!

خلاصه که همه اینا رو گفتم که بگم بر خلاف اون چیزی که تو اون وبلاگ نوشته بود خاطره ی خوبی برای معشوق هام یا عاشق هام به یادگار نگذاشتم تو دلشون یاد من میفتن فحش میدن خخخخ!

عاشق اگر عاشق باشه!

عاشق اگر عاشق باشه، هر جفایی معشوقش بکنه ناراحت نمیشه، اگر بهش درشت گفته بشه ناراحت نمیشه، اگر سرش بلا بیاد تحمل می کنه، چون تهش رو می دونه، وصال یاره!

حالا اگر این معشوق خدا باشه، خیلی کار سخت تر میشه چون هر چی معشوق دارای صفات پسندیده بیشتر باشه، رسیدن بهش سخت تره، نازش بیشتره! 

گرچه باید از بیابان ها عبور کنیم و وصال یار بس بعید به نظر میرسه و خار مغیلان هم زخممون می کنه اما به قول خواجه حافظ شیراز، غم مخور، به زحمتش میارزه! ممکنه اولش ناراحت بشی اما بعدش نرم میشی!

یه روز آخرش میگی:

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا

سایه ی او گشتم او برد به خورشید مرا

عاشق شدن و نظم

من قبل از عاشق شدنم یه نظمی داشتم نمیگم پشتکار و تلاشم زیاد بود اما بازم نظم داشتم اما وقتی عاشق شدم کنترل همه چیز از دستم در رفت، یعنی کلا دیگه اون آدم سابق نبودم، مغز و ذهن و قلبم تغییر کرده، الانم با اینکه سال ها از اون موقع می گذره هنوز نمی تونم نظم به زندگیم بدم، هیچی نمی خوام جز معشوقم، دیگه هیچی برام مهم نیست حتی اونم برام مهم نیست، حال عجیبی دارم، انگار یکی داره گلوم رو فشار میده!؟

رو این حساب گفتم که بگم من نمی تونم به زندگیم نظم بدم، حتی نمی تونم به آرزوهام برسم، باید دنیا رو با تمام خوبی هاش و بدی هاش ترک کنم، یعنی بزارم کنار!؟ آه، درد من هیشکی نمی فهمه جز یه عاشق دیگه، من باید همین جوری عین دیوونه ها باشم!؟

من اگه مردم خداحافظ

دیشب از مرگ حرف زدم، شب خواب دیدم عشق سابق اومده خرابکاری بکنه و من رو بکشه!؟ البته نتونست!

جالبه معشوقشم تو خوابم بود، جالبه آقایون بی وفایی بکنن اشکال نداره اما خانم ها، آقایون رو بزارن کنار حکمشون مرگه!

مردای ایرانی خیلی مشکل دارند چه تو رابطه که کارای عجیب و غریب می کنند چه بعد رابطه!؟

تازه ما رابطه ای هم نداشتیم تازه داشتیم آشنا میشدیم!؟

من هر بار عاشق یکی شدم تو همون آشنایی اولیه ازش خوشم نیومد و قطعش کردم!؟

تازگی یاد گرفتم چطور رد انرژیکی عشق و عاشقی رو محو کنم!


تعبیر خواب رو دیدم، میگه منفعت و سود از اون شخص به شما می رسه یا نماد پایان رابطه هست، خیلی وقت بود خوابشو نمی دیدم فکر کنم همون نماد پایان رابطه است!


بعد نوشت: اینا رو نوشتم قلب درد گرفتم، این درد قلب از عشق آخری نصیبم شد نمی دونم چرا گاهی میاد گاهی میره!؟ بعید می دونم نوشته مو خونده باشه، خودم هنوز تو قلبمه!؟


نکته: مشکل اینه که مردای خوب جذاب نیستند و مردای بدم یه کم که آشنا میشی می ترسی خطرناک باشند برای همین رها می کنی وگرنه مرد خوب هست اما اصلا جذاب نیست!؟