باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آه زندگی!

آه زندگی چرا این گونه تا می کنی؟!
آه زندگی تا کی باید بار تن را بر دوش کشم؟!
آه زندگی پس کی به رهایی می رسم؟!
آه زندگی از غم و اندوه مردم؟!
آه زندگی؟!
آه ... !؟
چه می کنی با من زندگی؟!
من چه بدی ای به تو کردم؟!
درد دارم!؟
تشنه و گرسنه ام!؟
هیچ چیز سیرم نمی کند!؟
از قافله عقب افتاده ام!؟
همه چیزم را از من گرفتی؟!
دیگر چه می خواهی؟!
جانم را می خواهی بگیری؟!
خوب بیا بگیر، چرا دست دست می کنی؟!
من آماده ام!؟
من خسته ام!؟
وامانده ام!؟
جامانده ام!؟
درمانده ام!؟
درمانده!؟
آه و ای آه!؟

#ماهش

واقعیت یا تخیل

دارم کتابی می خوانم در مورد حضرت عیسی از نظر تاریخی، در زمان حضرت عیسی چند نفر منجی خودشان را معرفی کردند و همگی کشته شدند!

در این کتاب حضرت عیسی  نه یک صلح جو بلکه یک انقلابی تصویر می شود و او را یک شورشی معرفی می کند!

من اول کتاب را خواندم اما کتاب انجیل ها را به چالش می کشد و البته خود نویسنده عنوان می کند که هر کس آن برداشتی که خود دارد را عنوان می کند و بیشتر بازتاب درونیات خود فرد است تا واقعیت!

اما خیلی تاسف بار است که این قدر شخصیت های تاریخی در هاله ای از ابهام قرار دارند و نمی شود مطلب قطعی در این مورد گفت!؟ چون که این ابهامات باعث مناقشه می شوند و البته اعتبار این اسناد و کتاب های به جا مانده را زیر سوال می برند!؟

گاهی فکر می کنم اصلا چیزی نخوانم وقتی می بینم قطعیتی در کار نیست، الان خیلی هم کند شدم و بعضی روزها هیچ نمی خوانم اما باز می بینم اگر ادامه ندهم تبدیل به مرداب گندیده می شوم پس قدری مطالعه می کنم اما در ذهنم سوالی بزرگ به وجود آمده است که حتی نمی توانم این سوال را با کلمات مطرح کنم!؟ جوری گیجی و درماندگی یا تعجب و شگفتی!؟ همه ی این ها هست اما هیچ کدام هم نیست!؟ یک جور بهت زدگیست!؟