باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت خوشحالی

امروز خیلی خوشحالم!

دیروز رفتم دکتر!

بعدش داروهام رو گرفتم!

واسه مامانم هم آبمیوه گرفتم!

خیابون ها پر از گل بود!

به راننده تاکسی گفتم که چرا اینجاها این جوریه!؟

گفت سیل بوده دیگه!

ماشین من تا سپر تو آب بوده!

بوقم صداش درنمیاد خراب شده!

از دریچه های فاضلاب آب فواره میزده بیرون!؟

ولی جای خونه ی ما این طور نبود از ارتفاعات دوره!

***********

دارم هر روز صبح ناشتا شربت عسل می خورم!

خیلی خوبه دیگه نفخ ندارم!

یه حالت ریلکسیشن هم میده!

از چای و قهوه خیلی بهتره امتحان کنید!

دکتر بهم قرص زیره داده!

اونم بعد صبحانه می خورم خیلی خوبه!

خیلی جالبه که وقتی بخواد درست بشه یهو درست میشه!

وقتی هم نخواد درست بشه هر چقدر تلاش می کنی بی نتیجه ست!؟

این قدر من دکتر واسه نفخ رفته بودم کاری ازشون برنمی اومد!

این قدر تو اینترنت گشته بودم چیزی پیدا نکرده بودم!؟

حالا یک دفعه این مقاله پیدا شد که گفت صبح ناشنا شربت عسل بخورید!

*************

دیروز به این نتیجه رسیدم فقط خودم هستم خودم!

هیچکس نمیاد کمکم کنه!

بعد روی یوتیوب یه لایو دیدم دقیقا گفت فقط خودت هستی خودت!؟

دیگه باید آستین ها رو بالا بزنم و به خودم کمک کنم!

چند وقته هر وقت گرسنه میشم میرم آب می خورم!

دو لیوان سه لیوان آب یک جا می خورم!

من که یه جوری شده بودم دلم آب نمی خواست حالا تشنه م میشه!

البته اون مدل که دهانم و لب هام خشک بود و همه ش تشنه بود سر جاشه!؟

این میگن از کبده تشنگی نیست!؟

ولی سال ها بود میل به شیرینی داشتم که میگفتن به خاطر تشنگی هست به جای چیزای شیرین، آب بخور!

منم امتحان کردم درست شدم!

واقعا بدن خودش رو ترمیم می کنه اگر درست باهاش تا بشه!؟

که برد به سوی شاهان ز من گدا پیامی

که برد به سوی شاهان ز من گدا پیامی
که منم چاکر تو می دهم تو را سلامی

منم آن گنه گزیده که دلش ز تو رمیده
برسان ز کویت امروز بر من اندکی کلامی

که شوم زنده و خجسته از همه گسسته
شوم از شوق تو دوباره ز همه جدا تمامی

برسان که من ندارم دگر اینجا کار و باری
جز اینکه اندکی آید ز کویت مرا مشامی

لب تشنه ام و گر چه طلبی گزاف دارم
ولی تو را چه باشد که رسانی مرا طعامی؟

همه روز بر ندارم سر ز کویت ای دوست
منم آن که گفته بودی بزنم به سویت گامی

#ماهش

آه زندگی!

آه زندگی چرا این گونه تا می کنی؟!
آه زندگی تا کی باید بار تن را بر دوش کشم؟!
آه زندگی پس کی به رهایی می رسم؟!
آه زندگی از غم و اندوه مردم؟!
آه زندگی؟!
آه ... !؟
چه می کنی با من زندگی؟!
من چه بدی ای به تو کردم؟!
درد دارم!؟
تشنه و گرسنه ام!؟
هیچ چیز سیرم نمی کند!؟
از قافله عقب افتاده ام!؟
همه چیزم را از من گرفتی؟!
دیگر چه می خواهی؟!
جانم را می خواهی بگیری؟!
خوب بیا بگیر، چرا دست دست می کنی؟!
من آماده ام!؟
من خسته ام!؟
وامانده ام!؟
جامانده ام!؟
درمانده ام!؟
درمانده!؟
آه و ای آه!؟

#ماهش

ای باران ببار

ای باران ببار

بر این کویر تشنه ببار

ببار تا جوی ها روان شوند

ببار تا رودها بخروشند

ببار تا دشت ها، تا کوه ها، تا جنگل ها سبز شوند

زندگی باید کرد

با باران

بی باران

زندگی باید کرد


ماهش

تو آسمانی!

آخر به چه تشبیهت کنم؟!

گل؟

ماه؟

آسمان؟

آری تو آسمان قلب منی

گاهی آبی

گاهی ابری

گاهی خفته

گاهی بیدار

گاهی خسته

گاهی آفتابی

به هر صورت تو آسمانی

پهناور

بزرگ

شفاف

آبی

آبی آبی

چه رنگی بهتر از آبی سراغ داری؟

آری سبزم زیباست

آری تو یک درخت سبزی

با شاخه های زیاد

بلند

پرندگان روی شاخته ات می نشینند

سایه سارت محل استراحت من است

آری دیگر می خواهم خودم عاشقی کنم

خیالی

بی تو یا با تو

فرقی نمی کند

بخواهی یا نخواهی

مهم نیست

پا به پایم بیایی یا نیایی

فرقی نمی کند

من به اوج می روم

به کوهسارها

با تو باشم بهتر است

بیا برویم

دوتایی دور از چشم بقیه

تشنه ام

آب من باش

خشکیده ام

پناه من باش

رنجیده ام

التیام من باش

زخم خورده ام

شفای من باش

باش باش

فقط باش

باشد؟!