باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

زندگی چیست؟

دیروز فهمیدم من که دنبال معنای زندگی می گردم اصلا نمی دانم خود زندگی چیست!؟ یک تحقیق مختصر کردم:

بعضی ها با زندگی مثل یک شئ برخورد می کنند در نوشته هایشان وقتی در مورد زندگی صحبت می کنند انگار یک شئ است!

بعضی ها زندگی را تجربیات و روزمرگی ها و رویدادهای گوناگون می دانند و همین آونگ بین ملال و لذت را زندگی می دانند!

اما بعضی ها وقتی از زندگی حرف می زنند چیزی ورای آنچه ما درکش کرده ایم را توصیف می کنند یک جور شوق و سرور، یک جور جریان عشق این ها زندگی را جور دیگری تجربه کرده اند!

اما از نظر خودم زندگی یک فضاست آنچه پیش رو داریم و آنچه از آن گذشته ایم، گذشته که نابود شده است اما هر آنچه داریم آینده است!

آها یادم رفت بعضی ها هم زندگی را لحظه ی حال و اکنون می دانند که باید در آن حضور داشت یعنی زندگی همین اکنون است!

خوب با این صحبت ها آخرش شما چه نتیجه ای می گیرید؟ زندگی چیست؟ به نظرم اول باید دریافت خود زندگی چیست بعد به دنبال معنایش رفت!؟

شکرگزاری

شکرگزاری، مفهومی خاص است!

شاید روش های شکرگزاری روزانه را دیده باشید!

لیستی می نویسی از داشته هایت و بعد از خداوند بابتش سپاسگزاری می کنی!

اما شکرگزاری، سپاسگزاری نیست!

شکرگزاری، یک لذت است!

یک حالت درونیست!

به زبان نیست!

به عمل نیست!

به حالت روحی هم نیست!

یک جور پرواز کردن است!

بالاتر از پرواز کردن!

وجد است و سرور است!

شادی و سرمستی هست!

حتی نمی توان گفت طعمش شیرین است!

بی طعم است، چشیده نمی شود!

یافتنیست!

من امشب یافتمش!

امشب درهای رحمت به رویم باز شد!

دقیقا زمانی که در اوج ناامیدی و پوچی بودم!

خدایا شکرت!

دیگر نمی توانم بخوابم!

حقیقتا هر چیز در زمان خودش رخ می دهد و وعده خدا حق است!