باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

حال و قال

اگر روزها روزه بگیری و شب ها نماز شب بخوانی اما در این اعمال حضور قلب و ذهن نداشته باشی و حالات پرستشگری و سپاسگزاری خداوند را نداشته باشی خیلی کند جلو خواهی رفت و شاید اصلا اثر نکند!

گاهی در حال خودت هستی مثلا در تاکسی و یک نفر حرفی می زند که روی تو عمیقا اثر می گذارد و چشمانت خیس میشود و در خودت فرو می روی و خداوند را ستایش می کنی این لحظه بسیار اثر بخش تر است!

اگر سعی کنیم محبت خدا را در دل بپرورانیم و نیت خود را در انجام اعمالمان خالص کنیم و حال درونیمان این باشد که از هیبت خدا بترسیم و از روی این ترس و محبت با نیت پرستش و شکرگزاری خدا در بیست و چهار ساعت کارهای مختلف را انجام دهیم آنگاه در جهت کمال در حرکت هستیم!

حال من گفتم بیست و چهار ساعت اما منظورم این نبودکار و زندگیمان را ول کنیم بلکه در همان حال که کارهایمان را می کنیم متوجه حضور خدا در تمام لحظات باشیم مثلا راننده تاکسی هستیم مراقب رفتار خود با مسافرانمان باشیم حرف هایی که در تاکسی می زنیم آگاهانه باشد منصف باشیم و ...

سعی کنید وقتی حال های روحانی سراغمان می آید آهی می کشیم یا اشکی می آید یا حالت سجده به روحمان می آید از دیگران که ناآگاه هستند پنهان کنیم این گونه بهتر جواب می دهد و دچار ریا هم نمی شویم!

گفتم حال سجده، اگر سجده را جشیده باشید می دانید چقدر لذتبخش و آرامشبخش است و انسان در آن حالت چطور از انرژی های منفی تخلیه می شود و در برابر خداوند خاضع و خاشع می شود و می دانید خیلی از اوقات نشسته هستید یا ایستاده اما چیزی می بینید یا می شنوید که همان حال به شما دست می دهد سجده نمی کنید اما انگار سجده هستید کم کم این حال می تواند در تمام لحظاتتان رخ دهد و دیگر لازم نیست نماز ظاهری بخوانید یا زیاد نماز بخوانید!

به قول مولانا از زبان خداوند می فرماید:

ما برون را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را

منفی نگری و شکرگزاری

می گویند منفی نگری و حال بد به خاطر عدم شکرگزاریست!

می دانم از بچگی از این حرف ها زیاد بهمان زده اند اما لغلغه زبانشان بوده و خودشان هم ایمان نداشتند! حداقل بیشترشان اما آنچنان با اطمینان احمقانه حرف می زدند که تو گویی مومنند اما به موقعش که می رسید آنچنان درمانده بودند که خنده ات می گرفت!؟ با خودت می گفتی این همان آدم است که آن طور حرف می زد!؟

که می داند شکرگزار بودن و سپاسگزاری خداوند متعال چگونه است!؟ ما فقط گمانی داریم سعدی در دیباچه گلستان خیلی قشنگ این موضوع را بیان می کند هر چند بارم بخوانیش باز هم تاثیر گذار است در نوشته ی بعدی می گذارمش!

اما برسیم به شکرگزاری و سپاسگزاری و پرستیدن! شاید به تعداد آدم ها روش و معنی برای این کلمات باشد هر کس به نوعی شیوه ای برای این کار دارد اما شکرگزاری در احوال بد کار سختیست چون انسان باایمان، توقع دارد حال که ایمان دارد همه چیز برایش خوشایند باشد این توقع است که کار را خراب می کند آن کس که می خواهد همه چیز خوشایندش باشد نفس است من من است و وقتی در راه معنویت هستی اتفاقا همه چیز جوری پیش می رود که این من به خواسته هایش نرسد پس اتفاقا باید شکرگزار باشی که همه چیز مطابق میلت نیست چون یعنی در مسیر درستی هستی!؟

نوشتن برای خود

می دونید نوشتن حال خوب بهم میده اما می خوام از این به بعد برای خودم بنویسم حالا که فکر می کنم می بینم هیچ وقت واسه ی خودم کاری نکردم انگار با خودم قهرم!

خود عزیزم، قلبم، می دونم بهت پشت کردم می خوام من رو ببخشی من بلد نیستم باهات مهربون باشم تو خسته ای و فرسوده شدی من دیگه ازت توقع ندارم فقط می خوام غمت رو کم کنم!

می دونم مثل یه ماشین شدم اما من راه درست زندگی کردن رو گم کردم! این سال ها خیلی تلاش کردم اما بیهوده بود. لطفا من را ببخش، دوستت دارم، سپاسگزارم، حتی اینم مثل یه ورد ماشینی هست!؟ رابطه ام با خودم مخدوش شده!؟

دوست داشتن خود

از دیشب هی میام نوشته هام رو می خونم!؟

بعد می گم به به چقدر خوب نوشتم!؟

خودم از خودم خوشم اومده است!؟

فکر کنم دیگه به دوست داشتن خودم رسیدم!؟

یکی از دوستام چند روز پیش گفت برو جلوی آینه به خودت نگاه کن و بگو لطفا مرا ببخش، دوستت دارم، سپاسگزارم!

گفت همش تمرین کنم تا ناخودآگاهت باور کنه!؟

منم این کار رو کردم! 

اول حرف های خوبی از درونم شنیده نمیشد!؟

ولی یک دفعه به خودم گفتم عاشقتم!؟

آره حالا هم این جوری شدم چند وقت بعد معلوم نیست چی بشم!؟

شکرگزاری

شکرگزاری، مفهومی خاص است!

شاید روش های شکرگزاری روزانه را دیده باشید!

لیستی می نویسی از داشته هایت و بعد از خداوند بابتش سپاسگزاری می کنی!

اما شکرگزاری، سپاسگزاری نیست!

شکرگزاری، یک لذت است!

یک حالت درونیست!

به زبان نیست!

به عمل نیست!

به حالت روحی هم نیست!

یک جور پرواز کردن است!

بالاتر از پرواز کردن!

وجد است و سرور است!

شادی و سرمستی هست!

حتی نمی توان گفت طعمش شیرین است!

بی طعم است، چشیده نمی شود!

یافتنیست!

من امشب یافتمش!

امشب درهای رحمت به رویم باز شد!

دقیقا زمانی که در اوج ناامیدی و پوچی بودم!

خدایا شکرت!

دیگر نمی توانم بخوابم!

حقیقتا هر چیز در زمان خودش رخ می دهد و وعده خدا حق است!