باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت سردردی

امروز سردردم!

پیشونیم درد می کنه!

راستش از دیروز خام گیاه خواری رو شروع کردم!

میگن این دردا طبیعیه بدن داره سم زدایی میشه!

اما من رفتم مرغ خوردم!

از دیشب مونده بود!

چای هم خوردم!

بهتر شدم اما نه چندان!

آخه من هورمون های مغزم از تعادل خارج شده!

می ترسم حالم بد بشه!

به همین یه روز درد کبدم خوب شده بودا!

الان که مرغ خوردم یه کم درد گرفت!

الان دو طرف سرمم هم درد می کنه!

مامانم میگه سرما خوردم!

خوبه من دکتر نشدم تشخیصام حرف نداره!؟

میگن تو رژیم خام گیاهخواری میشه گاهی پخته هم بخوری!

فقط بدن گیج میشه!

البته من فکر کنم باید این دردا رو تحمل کنم!

میگن با مسکن سرکوب نکنید!

دیشبم درست نخوابیدم!

یه خواب هایی دیدم اصلا عجیب و غریب!

بگم شاخ درمیارین و از خنده روده بر میشید!

هیچ کاری ندارم انجام بدم!

کتابم نمیشه این جوری خوند!

حالا مدیتیشن رو امتحان می کنم!

به امید بهبودی!


بعدنوشت:

20 دقیقه مدیتیشن کردم!

به محض اینکه مدیتیشن رو شروع کردم سردردم خوب شد!

ولی یه کم بعد درد تو پاهام شروع شد!؟

این قدر درد داشت که می خواستم ناله کنم!

اما بعد بهتر شد ولی همون جور موند!

الانم هنوز درد می کنه!؟

واقعا تو بدنم سم جمع شده انگار!؟

تغذیه ی روح

من از دیشب فکر کردم که روح رو چگونه می شود تغذیه کرد از هوش مصنوعی هم پرسیدم و راه های زیر به ذهنم اومد:

1. مراقبت از خود: مثلا خواب کافی و استراحت، غذای سالم و ورزش همه روحیه رو بالا می بره!

2. کمک به دیگران و روابط با دیگران: خود محبت کردن وقتی نتیجه شو می بینی روحیه آدم رو بالا می بره و صحبت کردن در مورد چیزهایی که دوست داری روحیه رو بالا می بره!

3.مطالعه و شعر خواندن: مطالعه ی رمان یا کتاب هایی که دوست داریم یا شعرهای پرمعنا روحیه رو بالا می بره!

4. نیایش و شکرگزاری: با خدا صحبت کردن و سپاسگزاری ازش روحیه رو بالا می بره و حال رو خوب می کنه من یه دفتر دارم توش با خدا گفتگو می کنم واقعا تاثیرگزاره!

5. نوشتن و وبلاگ نویسی و استفاده ی مفید از شبکه های اجتماعی: نوشتن چه در دفتر برای خود چه نوشتن در وبلاگ یا شبکه های اجتماعی حال آدم رو خوب می کنه و فکر رو باز می کنه و ذهن رو تخلیه می کنه و همچنین خواندن محتواهایی که دوست داری حال آدم رو خوب می کنه!

6. مدیتیشن و یوگا و تنفس: یه زمانی برنامه داشتم و هر روز بیست دقیقه مدیتیشن می کردم بعدش هم تمرینات تنفسی می کردم و چند حرکت یوگا رو انجام می دادم اون زمان کرونا بود و همه ش خونه بودم اما هم وزنم بالا نرفت هم شاداب بودم هم هوس شیرینی نمی کردم ولی بعد ولش کردم چون دیگه روتین و تکراری شده بود و ازش لذت نمی بردم حالا هم هر روز می گم این تمرینات رو انجام بدم ولی هی میشینم پای وسایل الکترونیکی!

7. طبیعت: هوای تازه و نور خورشید و صدای پرندگان و نسیم که تو صورت و موها می پیچه همه حال خوب کن هستند اگه کفش و جوراب رو دربیاریم و با پای برهنه روی زمین و چمن راه بریم خیلی عالیه و همچنین مدیتیشن کردن در طبیعت معرکه است اما باز باید اعتراف کنم من حتی تو حیاط خونه مون هم کم میرم بااینکه هر دفعه میرم حالم زیر و رو میشه!

8. موسیقی و انواع هنر: گوش دادن موسیقی یا نوازندگی یا نقاشی کشیدن یا هر هنری که ازش لذت می بریم هم حال آدم رو خوب می کنه!

نمی دونم چی باعث میشه تو خونه بمونم و اوقاتم تلخ بشه و این کارهایی که می دونم برام خوبه رو انجام نمبدم، چه اصراری هست خودم رو کسل کنم و روحم رو خش بندازم!؟ 

انرژی روانی

خواهرم که دانشجوی ارشد روانشناسی هست میگه انرژی روانیم کم شده واقعا هم با این حجم از اتفاق که داره میفته چطور میشه جلوی استهلاک روان رو گرفت!

یه ویدئو دیدم میگفت همین حالا شروع کنید به مراقبه و حضور در لحظه، درسته خود مدیتیشن انرژی روانی رو بالا میبره اما خوب من فکرام بیشتر از هر وقت دیگه تو سرم می چرخه و انگار هر چی می گذره اوضاع بدتر میشه، چه درونی چه بیرونی!؟

خوب من یک سال تمام هر روز مدیتیشن کردم و سعی کردم در لحظه باشم اما هیچ اتفاقی نیفتاد فقط زمان مدیتیشن از 10 دقیقه به 20 دقیقه رسید و اولش آهنگ مخصوص می گذاشتم اما بعد دیگه در سکوت و صدای محیط مدیتیشن می کردم!؟

من اولش فکر نمی کردم این راه تمام عمرم طول بکشه اما این جور که کند دارم پیش میرم تا آخر عمرم باید این کارها رو ادامه بدم و من همین وسط خسته شدم!؟

امروز دو تا سخنرانی از دو استاد معاصر ایرانی هم دیدم در مورد معنای زندگی بود، من زندگیم بی معنا شده وگرنه اگه می دونستم چی می خوام دنبالش می رفتم اما همه چی برام پوچ و بی معنی شده حتی خود خدا هم اون شعف و شوق رو توم به وجود نمیاره، قبلا حاضر بودم به خاطرش هر کاری بکنم اما الان میلم بهش کم شده، آیا از این میشه این تعبیر رو کرد که خود خدا تمایلش بهم کم شده؟ اگه کم شده چرا همه ی در و دیوار دنیا بهم پیام میده که بیا؟!

سخن آخر

در زمانی که ما بچه بودیم بهمون می گفتند از خودگذشتگی کنید و به خاطر دیگران پا رو خودتون بگذارید اما این حرف یه دروغ بزرگ بود!

از دیروز حالم خوب شده چون پام رو از رو خودم برداشتم، دیگه نه بحران دارم نه دنبال معنای زندگی هستم، دارم مثل آدم زندگی می کنم و نفس می کشم و لذت میبرم، دیگه فکر کردن زیادم هم خود به خود حل شده و ذهنم آروم شده!

شما یا خیلی نادانید یا خیلی کثافت هستید که این چیزها رو به بچه ها یاد می دید فقط این نبوده چیزهای اشتباهی که تلویزیون چه داخلی چه خارجی یاد ما داده ولی من فحشتون نمیدم شما بی ارزش تر از اون هستید که بهتون فحش داده بشه، شما پشگلی بیش نیستید!

دیروز روی کانال مسیحی یه عکس بود یک پا داشت یک آدم رو له می کرد شما کاری کردید که ما خودمون با خودمون این کار رو بکنیم اسمشو گذاشتید گذشت و به ریش ما خندیدید آیه ای که اون کانال مسیحی گذاشته بود این بود : هر که ظلم بکارد همان را درو خواهد کرد و قدرتش در هم خواهد شکست!

در لحظه زندگی کردن و مدیتیشن و هزار تا کوفت و زهر مار هم که به عنوان راهکار به خورد ما دادید همه ش الکیه، سعی و تلاش بیخوده!