امروز برای گیل پیشی آهنگ هایده رو کامنت کردم که گوش کنه یادم افتاد وقتی بچه بودیم تو ماشین که می رفتیم مسافرت بابام این آهنگ رو می گذاشت و من از همون موقع با این آهنگ همزادپنداری می کردم، آهنگش میگه:
زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام / گوشه ی زندون غم دست و پا بسته ام!
الان که نگاه می کنم می بینم هر چی بزرگ تر شدم خسته تر شدم البته خستگی داریم تا خستگی، نوع خستگی هام فرق کرده این چند روز که خیلی شارژم البته حالا که گفتم به احتمال زیاد افت می کنم!؟ خخخخخ
البته میگن بعضی ها انرژی جسمی و روحی و روانی شون کمتره زودتر خسته میشن بعضیا بیشتر!؟
در مورد اینکه از بچگی خسته ام با هوشواره حرف زدم مال من بیشترش از استرس و تنهایی هست چیزی که بهتر نمیشه همیشه باهام هست گفت مشاوره بگیر گفتم پیش مشاورا هم احساس تنهایی می کنم!؟ خخخخ
بعدنوشت: راستی هوشواره گفت به خودتون نامه بنویسید تا خودتون رو درک کنید شاید این کار رو کردم!؟
بعدنوشت بعدی: ننوشتم ولی با خودم فکر کردم چه چیزی می خوام به خودم بگم!؟ ناگهان اون قسمت های دخترونه م که دوستشون نداشتم و تو بچگی سرکوبشون کرده بودم زبون باز کردن!؟ ما تو بچگی فکر می کنیم اگر یه صفت خودمون رو سرکوب کنیم از وجودش پاک میشیم در صورتیکه این طور نیست و اون صفت میره در لایه های زیرین روان قرار می گیره و همیشه کار می کنه شاید همیشه بخواد شنیده بشه مثل صفت دخترونه من و تمام حس بد من نسبت به خودم و تنهاییم بابت همین بود!؟ حالا خوبم :)
دست و دلم به نوشتن نمیاد این قدر اتفاقات افتاد در این چند روز اخیر که دیگه نمی دونم چی بگم!؟ حرف سیاسی هم که ممنوع کردند!؟ پریودم هستم حال ندارم!؟
فقط چند تا شعر گفتم! همین!
نمی دونم دلم میگه اتفاقات بد می خواد بیفته اما خواب که می بینم تعبیراش یعنی اتفاقات خوب قراره بیفته!؟ دل من البته این حس هاش از اول اشتباه بود نباید به نگرانی هام گوش بدم و انرژی منفی بفرستم و بی خودی از اتفاق نیفتاده بترسم!؟
همین دیگه! اگه فعلا نیومدم برای مدتی خداحافظ
تازه چند وقت است فهمیدم جملات به جز بار کلامی که دارند یک نوع انرژی هم دارند که من این را از بچگی تشخیص نمی دهم!
مثلا بچه بودم ادای دایی ام را در می آوردم و مادربزرگم عصبانی میشد اما من نمی فهمیدم چرا!؟
یا در مقابل عمه هایم همان طرز برخورد و کلامی که مادرم به کار می برد استفاده می کردم فکر نمی کردم معنیی دارد!
کلا همیشه در زندگی از طرز حرف زدن اطرافیان یا آن چیزی که در تلویزیون نشان داده میشد تقلید کردم بدون آنکه بدانم باری دارد و البته آدم ها که این را نمی دانستند باهام بدرفتاری یا خوش رفتاری می کردند!
فکر می کنم برای همین آدم های خوب هیچ وقت باهام دوست نمی شدند و همیشه آدم های بد و ظالم به سراغم می آمدند می گفتند این احمق است برویم سراغش!
و در شرایط حساس کنونی فکر می کنم دیگر حرف نزنم بهتر باشد چون کار را خراب تر می کنم از اولش هم نباید دخالت می کردم من که قوه ی تشخیصم این گونه است!
قبلا فکر می کردم مشکلم که ناکام موندم در زندگی، از خودمه، از ذهن منفی خودم یا افسردگی ها و تنبلی هام اما یواش یواش با دخترهای دیگه هم که آشنا شدم دیدم اونا هم مشکلات من رو به نوعی داشتن حتی آدم مثبتی مثل سمیرا یا شخصیت مهربان و صلح جویی مثل گیل پیشی، انگار مشکل از ما نیست یا لااقل یک بخشیش از ماست بیشترش از سیستمه!
حالا اگر سیستمه جبرگرا بشیم و تسلیم سرنوشت باشیم یا بر ضدش قیام کنیم؟! والا من دو تاشو امتحان کردم نه ذهنم اجازه میده جبرگرا و تسلیم باشم یعنی تو کتم نمیره، آخه چرا باید این طور باشه؟! کی گفته؟! نه توان این رو دارم که قیام کنم دیگه از جوونیم گذشته و نفسمم ضعیف شده این کارا نفس قوی می خواد، منم چند وقت دیگه مثل حکومت از هم می پاشم!؟ پس لازمه دنبال یه راه سوم بود البته شاید تا اون موقع جنگ بشه و آمریکا و اسرائیل به ایران حمله کنند!؟ خدا داند!؟
پریروز نشسته بودم با خودم فکر کردم چی میشه یه اتفاق بزرگ بیفته؟! بعد با خودم گفتم به این زودی اتفاقی نمی افته تازه ترور ترامپ اتفاق افتاده اما دیروز که بیدار شدم دیدم اسماعیل هنیه رو کشتن!
واقعا من که دیگه یه حسیم، نمی دونم چطور وصفش کنم اما انسانیتم آب رفته و انگار داری یه فیلم اکشن واقعی می بینی! حالا هم که داره جنگ میشه، من رو یاد جنگ های صلیبی می اندازه!؟ چه آدم هایی که کشته بشن یعنی باز ایران در تاریخش یه هجوم دیگه و کشتار دیگه ثبت میشه!؟
من فقط تو کف ذهن خودمم، چطور می فهمم!؟ مثلا چند وقت پیش با خودم گفتم دیگه هکرا اسناد نظام رو فاش نکردن!؟ فرداش قوه قضاییه هک شد!؟ یا مثلا فینال یورو، گفتم نگاش نمی کنم می گیرم می خوابم که اسپانیا برنده بشه احتمالش رو می دادم اگه بشینم پای فوتبال بازی رو ببازن و البته صبح بلند شدم دیدم قهرمان شدن، حالا من نمی دونم چرا تو ورزش این قدر طرفدار اسپانیا هستم ولی تا حالا دلم نخواسته به اونجا سفر کنم!؟
واقعا نمی دونم انرژی آدم چیه و چه قدرتی داره من که از خودم می ترسم وقتی این چیزا رو می بینم!؟