من از بچگی یه مرام و معرفتی از مردای خانواده ی مامانم یاد گرفتم یه اخلاق هایی داشتن، تقریبا هر کدوم از دایی هام و بابابزرگم مرام خودشون رو داشتن!
از اون طرف مادربزرگمم با اینکه زن بود یه مرام و معرفت زنانه ای داشتن که ما رو مجبور می کردن رعایت کنیم!
طرف بابام نمی دونم آیا مرام خاصی دارن یا نه یعنی به ما چیزی یاد ندادند!؟
من البته یه مرام و معرفتی هم از تلویزیون از بچگی یاد گرفتم غربی و شرقی قاطی!
درسته که ما مدرن شدیم ولی مرام و معرفت داریم تو خون مونه، خیلی کارها رو نمی کنیم چون به این چیزا اعتقاد داریم!؟
منتها من با اون دوستم که چند سال پیش آشنا شدم حرف هایی زدم که ضد مرام و معرفتمون بود و از اون موقع فکر کنم خوابم بد شد!؟
دیشبم به اون آقاهه گفتم چرند میگه و مشکل داره فکر کنم خیلی ناراحتش کردم، برای همین دیشب از خواب پریدم الانم باز خوابیدم و پریدم، فکر کنم دچار نشخوار فکریش کردم!؟
می دونم عذرخواهی های من فایده نداره و هی تکرار می کنم که این بدتره اما چه کار کنم بدبینم، رفتار آدم ها رو یه جور دیگه تحلیل می کنم، حرف نزنم خودم عذاب میکشم حرف بزنم دیگران رو عذاب میدم!؟
بعدنوشت: نمی دونم این آقاهه چه جوریه که صبح بعد نوشتن این پست رفتم وبلاگش براش نوشتم اما دقیقا اون جایی رو که نباید دست می زاره و من رو برانگیخته می کنه اون احساساتی که نباید بیاد بالا رو میاره بالا!؟ هنوز بعد چند ساعت متشنجم، رفتم تلویزیون هم نگاه کردم که حالم عوض بشه خیلی کم تغییر کردم!؟
چرا همه چی این جوری شده!؟ دیگه هیچی نمی چسبه!؟
امروز رفتم یوتیوب، برنامه های مختلفی بود ولی اصلا حس گذشته رو نداشتم!؟ تلویزیون نمی چسبه!؟ آهنگ نمی چسبه!؟ وبلاگ نوشتنم خز شده!؟ دیگه پیر شدیم!؟
امروز قهوه خوردم، از این قهوه فوری ها، اونم نچسبید، کلا دهنم بی مزه شده، غذاها اصلا بهم نمی چسبه فقط می خورم که گرسنگیم برطرف بشه!؟
هی روزگار، تو اینترنت خوندم از سروتنین هست این حالت من اما دکترم گفت افسرده نیستی، من چمه!؟ پس چی کار کنم بهم بچسبه!؟ برف اومده گفتم برم برف بازی به یاد بچگی اما مطمئن بودم اونم نمی چسبه!؟ پارکم اون روز رفتم نچسبید اصلا هوا یه طوری بود!؟ از هیچی لذت نمی برم!؟
دیروز در مورد روانشناسی هنرمندان تحقیق کردم و خوندم، گویا این فیلم و داستان ها که دیگه به نظر من الکی میاد از نظر خودشون درسته و فلسفه داره!
نمی دونم دیگه زندگی واقعی و من و اطرافیانم که شبیه داستان ها و فیلم ها نیست، راستش شاید تقصیر خودمه از بچگی فکر می کردم چیزایی که تو تلویزیون نشون میدن خیلی درسته و من که همیشه تو خونه حبس بودم و با کسی جز فامیل و مدرسه جایی نمی رفتم فکر می کردم زندگی دیگران این جوره و از طریق فیلم و سریال می تونی زندگی های دیگه رو تجربه کنی ولی اتفاقا تو این داستان ها مشقات زندگی رو نشون نمیدن فقط نقاط اوج و هیجانی رو نشون میدن!
یه موزیک ویدئوی خارجی هست دختره با شوهرش دعوا می کنه بعد میره سینما و یه فیلم عاشقانه می بینه و خودش رو میزاره جای دختر تو فیلم بعد از دیدن فیلم حالش خوب میشه، البته در مورد هنردرمانی هم خوندم اما فکر کنم امروزه هنر برای اینه که زندگی رو برای ما قابل تحمل تر کنه وگرنه بیشترش تخیله!
خیلی جالب بود که تو مقالات نوشته بود هنرمندان از دریچه ی احساس و با عشق همه چیز رو می بینن البته هنرمند واقعی و اینکه روح زمانه ی خودشون رو انعکاس میدن!
راستی تو سایت کارزار دارن امضا جمع می کنن که امیر تتلو آزاد بشه البته من امضا نکردم این آخر کاری ها تو ترکیه خیلی کارای بدی انجام داده بود و درسته ضررش اول برای خودشه اما به نظرم لازمه زیر نظر روانپزشک باشه، حالا نظر شما چیه؟
زدم تلویزیون ماهواره، داشت عکسای جوونایی که دو سال پیش بعد از مهسا شهید شدن رو نشون میداد مادراشونم زجه می زدن تازه گفت از الان شروع کردن به بازداشت مخالفین، بی خودی این جوونا پر پر شدن فکرشم سخته چه برسه به اینکه اتفاق بیفته و اون جوون بره زیر خاک، الکی الکی و مردم ایرانم عین خیالشون نیست یه روز یه واکنشایی میدن که آدم میگه داره انقلاب میشه یه روز همه سر و صداها می خوابه می گی نه بابا انقلاب نمیشه!؟ به هر حال اینا رو دیدم داغون شدم!
خودمم چند روزه سفکسیم می خورم قرصای ویتامین و آهنم هست هنوز گلوم گاهی می سوزه و پریودم البته کم شده، نمی دونم پریود بود یا عفونت من که آنتی بیوتیک خوردم!؟
امروز خونه تنهام، همه رفتن صفاسیتی، حس غریبی دارم، دلم می خواد بخوابم ولی موقع خواب نیست!
ای کاش مرده بودم!
بعدنوشت: خیلی بی حوصله شدم دیگه حوصله ندارم پشت سر مردا هم بدشون بگم! دیروز با خودم گفتم چند وقته خیلی خوبم امروز این طور شدم!؟
دیروز داشتم شبکه های تلویزیون رو بالا و پایین می کردم یهو آقای عباس معروفی نویسنده رو دیدم داشتن می گفتن که هر کاری قاعده و قوانین داره عشق، شعر، رمان و ... باید این قاعده ها و قوانین رو یاد بگیری تا موفق بشی!
خوب من فکر کنم برای این موفق نمیشم که همه ی کارها رو می خوام به سبک خودم انجام بدم و به نظرم میاد قاعده ها و قوانین دست و پای آدم رو می بنده!
ولی دیگه سنم خیلی رفته بالا واسه اینکه شروع کنم قاعده ها و قوانین رو یاد بگیرم! راستش وقتی کاری رو به سبک خودم انجام میدهم هم نتیجه ش جوری نمیشه که به دلم بشینه!؟ خودمم سرخورده میشم!