تا جایی که عقل من قد میده، وقتی از زائران امامان استفاده ی تبلیغاتی در جهت این نظام میشود، لازم است مردم از شرکت در این مراسم خودداری کنند!
امام حسین حج رو نصفه ول کرد رفت کوفه ، بعد مردم دنبال جمع کردن ثواب در تعزیه ها هستند، اگر اصولا ثوابی داشته باشه!؟
کاملا مشخص است که درآوردن روسری یک شیطنت غربی ها به نظام است و شبکه های ماهواره ای در حال تلاش هستند که جنبش را به سمت خشونت بکشند، از این خشونت چه نفعی می برند خدا می داند!؟
اما اگر قرار باشد روسری ها درآورده شود و قرآن سوزانده شود عده ای از مردم با این جنبش همدلی نخواهند نه چون موافق نظامند بلکه چون عقاید مذهبی دارند و مذهب و شریعت اسلام آن چیزی نیست که این اسلام شیطانی آخوندی اعمال می کند!؟
حال اگر قرار باشد عده ای خود را اسباب دست خارجی ها کنند هیچ گاه اتحاد شکل نمی گیرد و وضع بدتر از بد خواهد شد!؟
چند هفته پیش مردی عراقی تبار در سوئد قرآن را آتش زد که سر و صدای زیادی در پی داشت و واکنش های زیادی را برانگیخت حال اما مردی سوری تبار در سوئد خواسته است انجیل و تورات را آتش بزند!
البته ایشان گویا به روش حکمای مسلمان می خواسته اند درسی به آن هایی که از آزادی بیان سواستفاده می کنند بدهند چون که همه اش یک فیلم بوده است و ایشان در موعد مقرر تورات و انجیل را نسوزانده اند!
کار قشنگی بود اما جالبست که بازتاب زیادی در خبرگزاری های خارجی و داخلی نداشته است یا بعضی ها تعبیرها و تفسیرهای دیگری از این کار کرده اند!؟
لینک توضیحات و خبر کامل را می گذارم اگر کنجکاو شده اید ببینید، خیر پیش!
چرا مسلمانان این قدر علاقمند هستند که دین خود را به نمایش بگذارند؟ در صورتی که به بنیادی ترین اصول دین عمل نمی کنند؟
برای مثال قطر در مراسم افتتاحیه جام جهانی قرآن پخش می کند اما در زمان ساخت همان استادیوم کارگران مرده اند ! آدم یاد بردگان کشته شده در ساخت اهرام مصر می افتد!؟
خیلی زشت است یکی بیاید ظاهر را این طور بیاراید اما در باطن هیچ نداشته باشد! با این کارها آبروی قرآن برده می شود. شاید هم فکر می کنید با این کارها گناهانتان را می توانید بپوشانید!
چند روز پیش روی وبلاگی مطلبی خواندم از قول یک عالم مسلمان که با خواندن نماز قضای مرده ها امرار معاش می کرده است و من کامنت نوشتم که نماز خواندن جای دیگری مثل این است که یک نفر را بفرستی سر کلاس و امتحان جای خودت تا مدرک بگیری! بعد یادم افتاد در ایران خیلی ها این گونه مدرک می گیرند یا با تقلب های دیگر، پروژه و پایان نامه یشان را می دهند دیگران برایشان انجام دهند گویا تقلب در جامعه ی بسیار باب بوده و هست!؟
چطور در جامعه ای که این قدر به مقدسات اهمیت داده می شود این چیز ها دیده می شود؟! چرا این قدر برای دیگران آن هم فقط در حد حفظ ظاهر زندگی می کنیم؟!
آری ما مردم خاورمیانه که بیشترمان خود را مسلمان می دانیم تو خالی هستیم! از مذهب فقط دکورش را فهمیده ایم از تمدن غربی فقط دکورش را می بینیم تازه ادعاهای بزرگی داریم که آن هم به دلیل تو خالی بودنمان است.
از زمانی که دینی بوده است و مردمی بوده اند که به خدا اعتقاد داشتند و می خواستند راه کمال را در پیش بگیرند عده ای هم بودند که جلوی آن ها را بگیرند در واقع سنگ محک ایمان مومنین بودند.
اگر مومنین در مقابل خدا ناباوران قرار نمی گرفتند هیچ گاه از لحاظ ایمان و عقل و اخلاق رشد نمی کردند خدا ناباوران نردبان خدا باوران هستند.
اگر ما خود را در دایره ی افرادی قرار دهیم که هم فکر خودمان هستند و در تقابل با افکار دیگر قرار نگیریم در یک جهان بسته قرار می گیریم درست است که امنیت داریم اما مدام یک دور می زنیم.
افرادی در قدیم اعتقاد داشتند اگر به سفر بروند و دنیا دیده شوند بینش به دست می آورند و پخته می شوند و می توانند حقیقت را بیابند یکی از این افراد سعدی شیرازی بوده است.
افرادی دیگر بر این عقیده بودند حقیقت در خانه مان و زیر گوشمان است بینش و پختگی را می توان در شهر و دیار خود با مطالعه کتاب های مختلف به دست آورد یکی از این افراد حافظ شیرازی بوده است.
من دور از وطن بودن را تجربه کردم (منظورم مشهد است) و عاقبت دیدم در شهر خودم می توانم بهترین تجربیات را داشته باشم گویی تجربه زندگی در شهرهای دیگر هم خود کلاس درسی بود.
چه در مدرسه، چه در دانشگاه، چه در محل کار، در مشهد یا شهر دیگر افرادی را دیدم خدا ناباور اما با شخصیت با اخلاق، خدا ناباور و بی اخلاق، خداباور و غیر مذهبی اما با شخصیت و با اخلاق، مذهبی و با شخصیت و بااخلاق، به ظاهر مذهبی اما بی اخلاق و فاسد، دانشمند و فاسد، بی سواد و بی اخلاق، دانشمند و با شخصیت و با اخلاق و معتدل و .... اگر بخواهم بگویم زیاد است.
می بینید که همه جور آدمی بوده اند گاهی گول ظاهر آدم ها را می خوری، گاهی آدم ها نقطه سقوطت می شوند، گاهی آدم ها نقطه ی پرتابت می شوند، گاهی زمینت می زنند، گاهی کمکت می کنند این زندگیست همیشه همین طور بوده است.
کسی نمی تواند با کتک زدن و اجبار کسی را مسلمان کند البته می تواند منافق بسازد، ریاکار و ظاهر ساز بسازد اما مسلمانی هنر است باید یک راه پر پیچ و خم بروی از خامی به پختگی برسی از نادانی به دانایی، از خودخواهی به رهایی از خویشتن و ...
اگر خداناباوران و حتی منافقین نباشند نمی توان رشد کرد آن ها مثل چکش و تیشه به جانت می افتند و امتحانت می کنند به تردید می اندازندت خلاصه بیچاره ا ت می کنند باید هم همین طور باشد کسی که ادعای مسلمانی دارد باید هر سختی را به جان بخرد بجنگد، زخمی شود، تا پای مرگ برود، بی پناهی بکشد و اگر باز مسلمان ماند یعنی واقعا اسلام آورده است.
این را هم بگویم جنگیدن و زخمی شدن در جامعه امروزی فرق کرده است دیگر جنگ در میدان نبرد نیست جنگ در بطن زندگیست. اگر خداناباوران نباشند خداباوران با که بجنگند؟!
بعد از تمام جنگیدن ها هم باید یاد بگیری در صلح باشی با تمام موجودات و انسانها، چه خداباور چه خداناباور چه منافق چه ...
کسی قرار نیست تایید دیگری را بکند یا دیگران را رد کند دیگران اگر بخواهند در سوراخ و زیرزمین می روند آنچه می خواهند انجام می دهند دور از انتظامات، دور از دوربین ها پس همان که خداوند در سوره ی کافرون به پیامبرش یاد می دهد هر کس به آیین خودش. با زور و وحشت کسی مسلمان نشده و نخواهد شد.