باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

محافظه کاری

من کلا آدم هستم که زبون برنده ای دارم اما وقتی همه در جامعه ی ما محافظه کارند بهتره بگم اکثر مردم، دیگه آدم هایی مثل من خسته میشند یک تنه تلاش کنند!

از بچگی خیلی توخس بودم تا دبیرستان، دبیرستان خسته شدم از جنگیدن با همه، یه دبیر ادبیاتم داشتیم میگفت نمیشه خلاف جریان رودخانه شنا کرد، یه بار اونجا کمی محافظه کار شدم!

یه بارم که خیلی محافظه کار شدم شاید حتی بگم منافق و دورو! وقتی بود که ارشد بودم و مریضم شده بودم و واقعا نمی تونستم خلاف جریان رودخانه شنا کنم بنابراین گذاشتم رودخانه منو هر جا می خواد ببره و عملا مرده بودم!

الان حالم بهتره و جامعه هم یه تکون هایی خورده، از طرفی دلم می خواد محافظه کارتر بشم و اصلا برم در پرده اما از طرفی می خوام برای یه بار در عمرم که شده شجاع باشم و هر چه درونم می گذره رو به زبون بیارم چون فهمیدم که سرانجام هر چه محافظه کار شدن مساویست با بدبختی و نفاق و دورویی و هزار تا مرض روحی و جسمی اما نمی خوام مثل بچگیم زبانم برنده باشه از طرفی هم نمیشه اگر نخوام برنده باشم باز باید وارد بازی نقش بازی کردن بشم!؟

دیگه کلا موندم، این نوشته صرفا واسه خالی کردن ذهنم بود تا بتونم تصمیم درست بگیرم و فکر می کنم باید جرئت کنم و حرف بزنم راست حسینی!

من که هنگم!

من واقعا هنگ کرده ام!؟ 

نمی دانم باید چه کار کرد!؟ 

دیگر کار از کار گذشته است!؟

 این بیمار رو سوی مرگ دارد!؟ 

و ما داریم نگاه می کنیم!؟ 

ما که کاری از دستمان بر نمی آید؟!

آن هایی هم که کاری از دستشان بر می آید اقدامی نمی کنند!؟

چه کار می شود کرد!؟

دوقطبی شدیدتر شده است!؟

شکاف ها عمیق تر شده است!؟

من یکی که دیگر در خودم نمی بینم که کاری از دستم بربیاید!؟

کارم شده است استوری گذاشتن و وبلاگ نوشتن!؟

دیگر آن هم بی فایده به نظر می آید!؟

به ما خاکستری ها می گویند محافظه کار؟!

یک نفر گفت منافقیم!؟

آخر ما که داریم می گوییم نه این طرفیم نه آن طرف!؟

ما که پنهان نکردیم نیتمان را و خود را شکل شما در نیاورده ایم!؟

نیت ما این است که ضررها کمتر شود!؟

نه طرفدار شماییم و نه طرفدار شمای دیگر!؟

و هیچ یک از شما را حق نمی دانیم!؟

شما هر دو در گمراهی به سر می برید!؟

دنیا خیلی عوض شده است!؟

مومن را منافق می نامند!؟

گمراهی را حق!؟

خوابان می خواهند بیداران را بیدار کنند!؟

بیداران مجبورند چشم هایشان را ببندند!؟

چه کرده اید که دنیا این شکلی شده است!؟

خدا ناباوران و خدا باوران

از زمانی که دینی بوده است و مردمی بوده اند که به خدا اعتقاد داشتند و می خواستند راه کمال را در پیش بگیرند عده ای هم بودند که جلوی آن ها را بگیرند در واقع سنگ محک ایمان مومنین بودند.

اگر مومنین در مقابل خدا ناباوران قرار نمی گرفتند هیچ گاه از لحاظ ایمان و عقل و اخلاق رشد نمی کردند خدا ناباوران نردبان خدا باوران هستند.

اگر ما خود را در دایره ی افرادی قرار دهیم که هم فکر خودمان هستند و در تقابل با افکار دیگر قرار نگیریم در یک جهان بسته قرار می گیریم درست است که امنیت داریم اما مدام یک دور می زنیم.

افرادی در قدیم اعتقاد داشتند اگر به سفر بروند و دنیا دیده شوند بینش به دست می آورند و پخته می شوند و می توانند حقیقت را بیابند یکی از این افراد سعدی شیرازی بوده است.

افرادی دیگر بر این عقیده بودند حقیقت در خانه مان و زیر گوشمان است بینش و پختگی را می توان در شهر و دیار خود با مطالعه کتاب های مختلف به دست آورد یکی از این افراد حافظ شیرازی بوده است.

من دور از وطن بودن را تجربه کردم (منظورم مشهد است) و عاقبت دیدم در شهر خودم می توانم بهترین تجربیات را داشته باشم گویی تجربه زندگی در شهرهای دیگر هم خود کلاس درسی بود.

چه در مدرسه، چه در دانشگاه، چه در محل کار، در مشهد یا شهر دیگر افرادی را دیدم خدا ناباور اما با شخصیت با اخلاق، خدا ناباور و بی اخلاق، خداباور و غیر مذهبی اما با شخصیت و با اخلاق، مذهبی و با شخصیت و بااخلاق، به ظاهر مذهبی اما بی اخلاق و فاسد، دانشمند و فاسد، بی سواد و بی اخلاق، دانشمند و با شخصیت و با اخلاق و معتدل و .... اگر بخواهم بگویم زیاد است.

می بینید که همه جور آدمی بوده اند گاهی گول ظاهر آدم ها را می خوری، گاهی آدم ها نقطه سقوطت می شوند، گاهی آدم ها نقطه ی پرتابت می شوند، گاهی زمینت می زنند، گاهی کمکت می کنند این زندگیست همیشه همین طور بوده است.

کسی نمی تواند با کتک زدن و اجبار کسی را مسلمان کند البته می تواند منافق بسازد، ریاکار و ظاهر ساز بسازد اما مسلمانی هنر است باید یک راه پر پیچ و خم بروی از خامی به پختگی برسی از نادانی به دانایی، از خودخواهی به رهایی از خویشتن و ...

اگر خداناباوران و حتی منافقین نباشند نمی توان رشد کرد آن ها مثل چکش و تیشه به جانت می افتند و امتحانت می کنند به تردید می اندازندت خلاصه بیچاره ا ت می کنند باید هم همین طور باشد کسی که ادعای مسلمانی دارد باید هر سختی را به جان بخرد بجنگد، زخمی شود، تا پای مرگ برود، بی پناهی بکشد و اگر باز مسلمان ماند یعنی واقعا اسلام آورده است.

این را هم بگویم جنگیدن و زخمی شدن در جامعه امروزی فرق کرده است دیگر جنگ در میدان نبرد نیست جنگ در بطن زندگیست. اگر خداناباوران نباشند خداباوران با که بجنگند؟!

بعد از تمام جنگیدن ها هم باید یاد بگیری در صلح باشی با تمام موجودات و انسانها، چه خداباور چه خداناباور چه منافق چه ...

کسی قرار نیست تایید دیگری را بکند یا دیگران را رد کند دیگران اگر بخواهند در سوراخ و زیرزمین می روند آنچه می خواهند انجام می دهند دور از انتظامات، دور از دوربین ها پس همان که خداوند در سوره ی کافرون به پیامبرش یاد می دهد هر کس به آیین خودش. با زور و وحشت کسی مسلمان نشده و نخواهد شد.

دین و مردم و حکومت

اگر قرآن را بخوانیم مرتبا می بینیم که از گروه های مومنان و منافقان و کافران صحبت شده است.

مومنان گروهی بودند که ایمان راستین به اسلام داشتند، منافقان گروهی بودند که در ظاهر با مومنین خود را هم کیش نشان می دادند اما در باطن و قلب خود ایمانی نداشتند. کافران گروهی بودند که ایمان به اسلام نداشته و به زبان خود این را اعلام می کردند.

مشکل جامعه مسلمانان کافران نیستند که خودشان هستند مشکل منافقان هستند که تا وقتی نفعی در مسلمان بودن باشد مسلمان هستند و وقتی کار به جاهای سخت و امتحان می رسد دیگر حاضر به کشیدن سختی نیستند.

و این را هم بگویم که یک نفر می تواند اول مومن باشد بعد منافق شود یا کافر شود و بر عکس این هم صدق می کند.

اگر که مشکل اسلام منافقین هستند چرا کاری نکنیم که ایمان امتیازی برای افراد نباشد؟ ما که نمی توانیم با یک امتحان کتبی یا شفاهی بفهمیم یک نفر واقعا مومن است یا خیر؟! به جز زمان و سختی ها و امتحان های روزگار کسی نمی تواند ثابت کند کسی مومن است یا خیر!؟ در ضمن در طول تاریخ اسلام بسیاری از مومنان و اولیای خدا به دست به ظاهر ایمانداران کشته شده اند مثل امام حسین و مثل حسین حلاج و ...

حال که جمعیت زیاد شده است و قوانین مدنی به وجود آمده اند حکومت مرکزی شده است و مدیریت مردم دشوارتر شده است وقت آن نرسیده است که حکومت های اسلامی دست از امتیاز دهی بر اساس ایمان افراد برداشته و ایمان را امری خصوصی بدانند که در نقش افراد جامعه می تواند موثر باشد اما این به آن معنی نیست کسی که ایمان ندارد نقش خود را به درستی ایفا نمی کند زیرا او هم طبق قانون مدنی عمل می کند.

همان طور که می دانید بعضی از مناسک اسلامی برای تنظیم سیستم جامعه بنا شده اند مثل نماز جماعت و نماز جمعه یا هیئت های مذهبی اما امروزه با بودن شبکه های اجتماعی دیگر کسی از این شیوه های قدیمی استقبال نمی کند و مردم این قدر مشکل و مشغله دارند که ترجیح می دهند از حال همدیگر در شبکه های اجتماعی با خبر شوند.

چرا می خواهید مردم توده باشند و با آن ها به شیوه هایی که گذشتگان رفتار می کردند رفتار کنید؟! مردم امروزه سواد دارند و فکر می کنند به اینترنت دسترسی دارند می توانند با یک جستجو و چک ساده به منابع دست پیدا کنند و می خواهند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند نه اینکه یک سرپرست داشته باشند برای چنین شرایطی سیستم حکومت هم لازم است نو شود!