باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

چشم نظر

می گویند اگر شیشه ای آبی که رویش نمادی مانند چشم است داشته باشید از چشم نظر محفوظ می مانید!

این مثل کاریست که بت پرستان می کردند چیزی که خودشان ساخته بودند را فکر می کردند دفع بلا می کند یا معجزه می کند!؟

راست می گویند جهالت بشر با آمدن هیچ پیامبری پایان نپذیرفت فقط شکلش عوض شد!؟

خورشید گرفتگی

فردا قرار است خورشید گرفتگی رخ دهد یعنی به عبارتی کسوف که در زمان های قدیم فکر می کردند عذاب یا خشم خداست اما امروزه مشخص شده است که ماه بین خورشید و زمین قرار می گیرد و سایه ی ماه روی زمین می افتد!

البته این خورشید گرفتگی در ایران دیده نمی شود یک خورشید گرفتگی هم در مهر ماه خواهیم داشت!

من تا به حال خورشید گرفتگی کامل را ندیدم هر باز جزئی بوده است و آنچنان ماه جلوی نور خورشید را نگرفته است و آن قدر تاریک نشده است!

ماه گرفتگی کامل را هم ندیده ام آن هایی که دیده ام جزئی بوده اند!

می گویند وقتی که حضرت عیسی مسیح بر صلیب از دنیا رفت خورشید گرفتگی شده است همزمانی جالبی بوده است آن زمان که هیچ کس نمی توانسته خورشید گرفتگی را پیش بینی کند عید یهودیان بوده است و خواسته اند خاطیان را بکشند!؟

آن روز زمین در مدار خود و ماه در مدار خود طبق همیشه در حال گردش بودند و کاری هم نداشتند یک نفر به ناحق در اورشلیم به صلیب شده است!؟

چه بسا همزمانی های دیگر که ما فکر می کنیم معجزه است یا عذاب است اما همه ی این ها از همه بیشتر نشان می دهد که دنیا برنامه ریزی شده است و حضرت مسیح باید به صلیب کشیده میشده است آن هم دقیقا در همان روز و همان ساعت و دقیقه!؟

من و سرنوشتم

امروز خیلی جالب بود روی یه وبلاگی داستان حضرت ایوب رو نوشته بود طولانی بود اما واقعا اینکه می گن صبر داشته واقعا همین طور بوده!

اول تمام اموالش آتش می گیره و فقیر میشه بعد فکر کنم زلزله میشه تمام بچه هاش و نوه هاش می میرن بعد یه بیماری عفونی می گیره که خون بالا میاورده آخر سرم همسرش ترکش می کنه اما اون بازم در تمام این دوران خدا رو عبادت می کرده و شکرگزار و سپاسگزار خدا بوده و ایمانشو حفظ کرده آخرش درهای رحمت خدا باز میشه و ندا میاد زیر پات رو بکن یه چشمه می جوشه و ایوب خودش رو میشوره و هم شفا پیدا می کنه هم جوان میشه همسرشم بر می گرده و دوباره ثروتمند و بچه دار میشند!

داستان شاید تخیلی به نظر بیاد من سال ها معجزه رو قبول نداشتم تا اینکه با چشم خودم دیدم خداوند هر کاری از دستش برمیاد کارایی که تو مخیله ما هم نمی گنجه!

من فکر کنم این داستان رو دیدم یه نشونه بود که باید صبر کنم هنوز خیلی باید تحمل کنم بلا هنوز باید سرم بباره سختی خاصی نکشیدم نسبت به ایوب یا حتی خیلی از مردم این زمانه، تازه زندانم نرفتم من همه جای ممکن رو دیدم الا زندان می دونم طاقت نمیارم اما باید این درد رو بکشم منتها نمی دونم کی!؟ باید ببینیم سرنوشت چی رقم می زنه!؟