من باید عاشق شوم!
نه عشقی که به وصال بینجامد!
عشقی برای اینکه خود بدرآیم!
یعنی ترک خود کنم!
اما می دانید در همین نیت عاشق شدنم خودبینی وجود دارد!
به خاطر خودم می خواهم عاشق شوم!
این خود باعث می شود واقعا عاشق نشوم!
این خود نگاه ابزاری به عشق است!
نگاه ابزاری به یک شخص است!
در راه عشق، دلباخته و پاکباخته باید شد!
این همه عاشق شدم اما هیچ کدام این گونه نبوده است!
ایراد از من است یا معشوق هایم؟!
به احتمال زیاد از من!
یک جا می خواندم عشق نصیب اشخاصی می شود که دلی پر از مهر دارند و به مردم مهر می بخشند!
ولی من بی اعصابم، زود عصبانی می شوم!
کم صبرم و طاقت غلیان احساسات را ندارم!
البته نمی شود حکم داد که قطعا باید قلبی سرشار از مهر داشته باشی!
آدم هایی بوده اند که کارهای بد انجام می داده اند اما عاشق شدند و این عشق مایه ی تحول عمیقی در آن ها شده است.
از این ها که بگذریم من با خودم چه کنم؟!
در قدیم که جامعه سنتی بود هر کسی جرئت نمی کرد ادعای عاشقی کند و یا کسی عاشق نمی شد یا اگر می شد واقعا عاشق بود.
اما در زمانه ی ما روابط دختر و پسر به نحوی شده است که حتی هوس ها نام عشق می گیرند و این یعنی مرگ عشق.
ما در زمانه ای زندگی می کنیم که معنی خیلی چیزها از دست رفته است و نمی دانم چطور قرار است به شکل سابق برگردد شاید هم قرار شکل تازه ای به خود بگیرد! شکلی در ذهن هیچ کدام از ما نمی گنجد!
من عاشق شدم تا دیوانگی رفته ام خانه نشین شده ام از همه آدم ها به دور شده ام این راه، راه بی بازگشت است. یا باید پا درش نگذاری یا تا آخرش بروی!
برای تو که عشقت دوباره من را بیدار کرد
از دست من ناراحتی؟!
می دانی هر وقت عاشق شدم این عشق برای این بود که مرا در مسیر و راه بیاورد!
هر بار گم شدم یا خسته شدم یا منصرف شدم، عاشق شدم!
هر بارم عاشق شدم بعد مدتی معشوقم را جوری شناختم که باعث شد ازش فاصله بگیرم!
من در زندگی ام از همان بچگی یک مرد کم داشتم
مجبور بودم خودم برای خودم مرد باشم
و وقتی می بینم خودم از معشوقم مردتر هستم از او دلسرد می شوم!
نمی خواهم اتفاقات تلخ گذشته که در خانواده پدری داشتم تکرار شود بنابراین ریسک نمی کنم و خودم را از رابطه ای که درش تردید دارم بیرون می کشم!
من به تو قول دادم ترکت نکنم اما باز از روی یک احساس مقطعی قول دادم قولی که نمی توانم به آن وفا کنم!
نمی خواستم تو را سرد کنم یا دچار یاس شوی!
درد را در صدایت می فهمم!
ناراحتی! شاید عصبانی هم باشی!
شاید از من متنفر شده باشی!
حق داری
نمی دانم خوابت دقیقا چه بود که تو را واداشت این کار را بکنی!
تو هم ریسک کردی!
تو از من بیشتر چون تو نام و اعتبار داری
من که بی آبروی و رسوای جهانم!
من فکر می کردم این بار دیگر می شود اما نشد!
خوشحالم که تو عشق دوران پختگی ام بودی!
روزهایی که گذشت جزو قشنگ ترین روزهای زندگی ام بود
ولی من تنها باید بروم
تو هم بیا در راه من
نه برای من، برای خودت
این راه لعنتی همه چیز را از آدم می گیرد!
دیگر نمی توانی عادی زندگی کنی!
من می روم دامن کشان!
دیگر به من فکر نکن!