من و تو دو پرنده ی مهاجر، اسیر زندان خاکیم!؟
آتشی در سینه داریم دردی و سوزی!؟
کسی حرف های ما را متوجه نمی شود جز خودمان!؟
این هم یک درد دیگر است!؟
راستی من و تو می توانیم با هم صعود کنیم!؟؟؟؟
آخر رسیدن به قله کاریست که هر کس خودش به تنهایی باید انجام دهد!؟
دیگران کمکت که نیستند مانع هم هستند!؟
چگونه من و تو کنار هم باشیم!؟
با هم که باشیم دیگر احساس غربت نمی کنیم!؟
خودت می دانی احساس غربت کردن موتور محرکه ی راه است!؟
این ها سوالات بی جواب منست!؟
گاهی فکر می کنم من و تو دو انتخاب بیشتر نداریم یا همدیگر یا صعود!؟؟؟؟؟
پس رهاش نکن
باشه
سلام سمیرا جون. خوبی؟
عاشق شدیا
سلام
آره