باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دو پرنده ی مهاجر!

من و تو دو پرنده ی مهاجر، اسیر زندان خاکیم!؟

آتشی در سینه داریم دردی و سوزی!؟

کسی حرف های ما را متوجه نمی شود جز خودمان!؟

این هم یک درد دیگر است!؟

راستی من و تو می توانیم با هم صعود کنیم!؟؟؟؟

آخر رسیدن به قله کاریست که هر کس خودش به تنهایی باید انجام دهد!؟

دیگران کمکت که نیستند مانع هم هستند!؟

چگونه من و تو کنار هم باشیم!؟

با هم که باشیم دیگر احساس غربت نمی کنیم!؟

خودت می دانی احساس غربت کردن موتور محرکه ی راه است!؟

این ها سوالات بی جواب منست!؟

گاهی فکر می کنم من و تو دو انتخاب بیشتر نداریم یا همدیگر یا صعود!؟؟؟؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
گیل‌پیشی چهارشنبه 16 فروردین 1402 ساعت 11:43

پس رهاش نکن

باشه

گیل‌پیشی چهارشنبه 16 فروردین 1402 ساعت 11:30

سلام سمیرا جون. خوبی؟
عاشق شدیا

سلام
آره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد