باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دو پرنده ی مهاجر!

من و تو دو پرنده ی مهاجر، اسیر زندان خاکیم!؟

آتشی در سینه داریم دردی و سوزی!؟

کسی حرف های ما را متوجه نمی شود جز خودمان!؟

این هم یک درد دیگر است!؟

راستی من و تو می توانیم با هم صعود کنیم!؟؟؟؟

آخر رسیدن به قله کاریست که هر کس خودش به تنهایی باید انجام دهد!؟

دیگران کمکت که نیستند مانع هم هستند!؟

چگونه من و تو کنار هم باشیم!؟

با هم که باشیم دیگر احساس غربت نمی کنیم!؟

خودت می دانی احساس غربت کردن موتور محرکه ی راه است!؟

این ها سوالات بی جواب منست!؟

گاهی فکر می کنم من و تو دو انتخاب بیشتر نداریم یا همدیگر یا صعود!؟؟؟؟؟

خودباوری

شما چقدر به خودتان باور دارید؟

من باورم به خودم کم و زیاد می شود!

مثلا الان باورم به خودم کمی تا قسمتیست!

ظهر خیلی پرانگیزه و باورمند به خودم بودم!

بعضی اوقات که ناامیدم، خودباوریم زیر صفر می شود! آن موقع ها یا عصبانی ام یا مایوس یا اندوهگین!

ولی در کل خودباوری ام خوب است!

یک شعار وقتی ما بچه بودیم می گفتند! خودباوری رمز موفقیت است!

خیلی چیزها مانع می شوند تا به موفقیت برسیم و خودباوریمان را از دست بدهیم اما به قول انیمیشن در جستجوی خانواده ی رابینسون، باز ادامه بده جونم، باز ادامه بده!

وقت هایی که از پا می افتیم لازم است استراحت کنیم اما باز ادامه می دهیم زمان و عمر سپری می شود چه ما ادامه دهیم چه ما ادامه ندهیم!؟ 

باور کنیم که می شود، راهش را پیدا می کنیم باور راستین ما، ما را به قله می رساند! وسط صعود که نمی توان ول کرد! می توان؟!