باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

رفته بودم که برم!

رفته بودم که برم اما برگشتم!

رفتم که سکوت کنم اما نمیشه!

بچه ها به نظرم این جنایته که یکی رو به خودت امیدوار کنی، یکی رو عاشق کنی و بعد بذاری بری!

مرد و زنم نداره!

ولی خوب آدم پر شکه!

عشق چیز عجیبیه!

می تونه فقط یه هیجان زودگذر باشه یا حتی یک آتش سوزان و بی قراری!

ولی از کجا بفهمی کدومه؟


بعد نوشت: بچه ها اگه یه آدم به نظرتون خیلی آشنا باشه اما بعد عوض بشه جوری که دیگه به نظرتون آشنا نباشه، تکلیف چیه؟ خوب وقتی احساس نزدیکی نیست و نمی کنی نمیشه که به زور با چسب دو نفر رو بهم چسبوند!؟


یه نکته: کلا انکار خودم تغییر کردم چون آدم های زیادی بودند که قبلا دوستشون داشتم و محوشون میشدم اما الان اصلا برام جذابیت ندارند و به نظرم خیلی سطحی هستند!

نظرات 2 + ارسال نظر
محیا چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت 21:18

نمیدانم یک عدد خسته و له و په کمتر فکر بنما جانم

عه خوب پای مرگ و زندگی یه آدم شاید درمیون باشه!
بعدم برای منم کارما داره همین جوریش گاهی حس می کنم قلبم سنگ شده!؟

سمیرا چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت 20:59

خوش برگشتی

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد