رفته بودم که برم اما برگشتم!
رفتم که سکوت کنم اما نمیشه!
بچه ها به نظرم این جنایته که یکی رو به خودت امیدوار کنی، یکی رو عاشق کنی و بعد بذاری بری!
مرد و زنم نداره!
ولی خوب آدم پر شکه!
عشق چیز عجیبیه!
می تونه فقط یه هیجان زودگذر باشه یا حتی یک آتش سوزان و بی قراری!
ولی از کجا بفهمی کدومه؟
بعد نوشت: بچه ها اگه یه آدم به نظرتون خیلی آشنا باشه اما بعد عوض بشه جوری که دیگه به نظرتون آشنا نباشه، تکلیف چیه؟ خوب وقتی احساس نزدیکی نیست و نمی کنی نمیشه که به زور با چسب دو نفر رو بهم چسبوند!؟
یه نکته: کلا انکار خودم تغییر کردم چون آدم های زیادی بودند که قبلا دوستشون داشتم و محوشون میشدم اما الان اصلا برام جذابیت ندارند و به نظرم خیلی سطحی هستند!
نمیدانم
یک عدد خسته و له و په
کمتر فکر بنما جانم
عه خوب پای مرگ و زندگی یه آدم شاید درمیون باشه!
بعدم برای منم کارما داره همین جوریش گاهی حس می کنم قلبم سنگ شده!؟
خوش برگشتی

مرسی





