باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

رفته بودم که برم!

رفته بودم که برم اما برگشتم!

رفتم که سکوت کنم اما نمیشه!

بچه ها به نظرم این جنایته که یکی رو به خودت امیدوار کنی، یکی رو عاشق کنی و بعد بذاری بری!

مرد و زنم نداره!

ولی خوب آدم پر شکه!

عشق چیز عجیبیه!

می تونه فقط یه هیجان زودگذر باشه یا حتی یک آتش سوزان و بی قراری!

ولی از کجا بفهمی کدومه؟


بعد نوشت: بچه ها اگه یه آدم به نظرتون خیلی آشنا باشه اما بعد عوض بشه جوری که دیگه به نظرتون آشنا نباشه، تکلیف چیه؟ خوب وقتی احساس نزدیکی نیست و نمی کنی نمیشه که به زور با چسب دو نفر رو بهم چسبوند!؟


یه نکته: کلا انکار خودم تغییر کردم چون آدم های زیادی بودند که قبلا دوستشون داشتم و محوشون میشدم اما الان اصلا برام جذابیت ندارند و به نظرم خیلی سطحی هستند!

سرنگونی

دوستم اومده میگه همه دارن فرار می کنند، استادا رو دارن اخراج می کنند!؟

بهش میگم وقتی رسیده اینجا دیگه باید سرنگونشون کرد نه اینکه فرار کرد!؟

حالا که هیچ جوره حاضر نیستند با مردم کنار بیاین، هر روز دارن یه جنایتی می کنند دیگه چاره ای نگذاشتند!؟

در ضمن که من از اول موافق بودم با اینکه خون با هیچی شسته نمیشه!؟

یه مشت دیوونه اند واقعا دیوونه اند آدم عاقل این کارها رو نمی کنه!؟

ممکن هست بریم توی خیابون همه رو بکشند ولی دیگه چاره ای نیست، توکل به خدا!؟

حوالی خونه ی ما

دیشب اون موتوری که کیف می زنه باز برگشته بود نزدیک سحر صدای موتورش اومد که به یک نفر حمله کرد طرف خیلی سر و صدا نکرد اما من فکر می کردم گرفتنش چند شب نبود!

پریشبم نصف شب، یک نفر را داشتن می زدند اونم فحششون می داد اون ها فحشش می دادند آخرش یک دفعه صدا قطع شد نمی دونم چی شد!؟ ماشین های گذری هم بوووووق می زدند انگار وسط خیابون داشتند کتک کاری می کردند!؟

نمی دونم همه جا این طوری شده یا همیشه بوده من خواب بودم اون ساعت ها حالا بیدارم صداها رو می شنوم ولی انگار تازگی جرم و جنایت بیشتر شده!؟

خیلی وحشتناکه توی خیابون داری میری یه نفر بهت حمله کنه، پلیسا رو هم نمی دونم دیدید خیلی بی خیالند البته من چند سال پیش دیدم!؟

دیگر جایی برای پیوند باقی نمانده است

ای کاش می توانستم صوت بگذارم تا با صدای خودم حرف می زدم!

متاسفانه امروز شنیدم گویا شکنجه روانی بر معترضان بازداشت شده صورت می گیرد و با داروهای روانپزشکی تغییراتی در این افراد اتفاق می افتد که بعد از آزادی گوشه گیر و ساکت می شوند!

شما آدم ها را نمی کشید اما کاری می کنید که از کشتن بدتر است!؟ کاری می کنید که انسان آرزوی مرگ خودش را داشته باشد!

واقعا از چه کسانی امروز صبح عذرخواهی کردم!؟ شما دیگر جای هیچ پیوندی را باقی نگذاشته اید!؟

شعارهای تو خالیتان را بریزید توی سطل آشغال، حکومت ایران یک جنایتکار بیمار است!؟ دیگر فقط باید بروید، باید بروید، حقتان را کف دستتان می گذاریم، حقمان را می گیریم؟!

این روزها، خشونت

متاسفانه چیزی که این روزها شاهدش هستیم بالا گرفتن خشونت از طرف حکومت و معترضان است!

هر دو طرف می خواهند جمعیتی که خاکستری نام گرفته اند یعنی قشری که تا الان خود را وارد معرکه نکرده اند به آن ها بپیوندند اما با روشی که پیش گرفته اند بیشتر طرفدارهای خود را از دست می دهند.

متاسفانه خبرهای زیادی از فوت شدگان که به شیوه ی ناراحت کننده ای هم کشته شده اند در شبکه های اجتماعی منتشر می شود.

کار به جایی رسیده است که دو طرف می خواهند انتقام کشته شدگانشان را از هم بگیرند و به هیچ چیز جز انتقام فکر نمی کنند.

معترضین با شعارهای زیبا به خیابان آمدند و از ما خواستند به آن ها بپیوندیم گفتند هیچ کار نکنید فقط در خیابان حضور داشته باشید اما این حضور مفهومش این است که ما با کارهای شما موافق هستیم.

عده ای معتقد هستند کسانی می توانند این حکومت جنایتکار را برچینند که از خود این حکومت بیشتر خشونت و جنایت کنند اما به نظر من نمی شود چنین حکمی داد لزوما این طور نیست.

متاسفانه معترضین از کس یا گروهی هدایت نمی شوند و بهشان جهت داده نمی شود در نتیجه اگر بینشان افراد نادرستی باشد دست به کارهای بدی خواهند زد که به اسم تمام معترضین نوشته می شود.

معترضین فراموش کردند که حکم دفاع مشروع دارند نه حکم حمله و خشونت یا انتقام. مگر نمی خواهید عدالت را پیاده کنید چطور آدم ها را بدون دادگاه مجازات می کنید؟!

حرف زدن با حکومت هم که فایده ای ندارد هر چه بیشتر حرف می زنی اعمال آن ها بدتر می شود!؟

می دانم کسی برای حرف من تره هم خرد نمی کند اما من حرف خودم را می زنم شاید روی تعداد معدودی افراد اثر بگذارد!