باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

امروز حالم خوش نبود!

امروز حالم خوش نبود!

حسابی داشتم قاطی می کردم!

اینجا هم که خراب بود!

رفتم به یکی از دوستای دانشگاهم پیام دادم!

خدا خیرش بده زود جواب داد!

و تسکینم داد!

کلی هم چیز میز روانشناسی بهم معرفی کرد!

اونم کلی مشکلات براش پیش اومده بود!

دیگه نمیگم شاید راضی نباشه!

حسابی احساس خفگی می کردم!

ولی الان بهترم!

از صبح می خواستم اسم و کپشن های وبلاگ رو عوض کنم!

منتها بالا نمی اومد!؟

دکتر هلاکویی هم گوش کردم!

فهمیدم حسابی دیوونه ام! :/

حافظم خوندم از صبح!

از دیشب هی دارم شعر می خونم!

اونم واقعا تسکینه!

بهش میگم این همه سال این قدر قشنگ حرف زدی من آخرش ازت یاد نگرفتم!؟

هی

زادن و کشتن و پنهان کردن 

دهر را رسم و ره دیرین است 


خرّم آن کس که در این محنت‌گاه 

خاطری را سبب تسکین است 


پروین اعتصامی