باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

تنبیه و تشویق و ادب

در افکارم که می نویسم می بینم روحیه ی تنبیه دیگران و ادب کردن دیگران را دارم و این خیلی بد است و از یک والد سرزنشگر و کنترلگر خشک ناشی می شود!

در روانشناسی عقیده دارند تنبیه کار اشتباهی برای ادب کردن است بلکه باید تشویق کرد، خوب این دل واقعا مهربانی می خواهد در صورتیکه دل ما پر از کینه است و از سر کین هم می خواهیم ادب کنیم!

البته دنیا خودش آدم هایی که کار اشتباه انجام می دهند را تنبیه می کند و یک چیزی هم به اسم جهنم هست که مردم در آن تا ابد تنبیه می شوند البته همه ی این ها نوعی جهان بینی هست ما دنیا یا آن دنیا را اینگونه تفسیر می کنیم، من تنبیه دنیا را چشیده ام اولشم فکر کردم دارم تنبیه می شوم بعد چشمانم باز شد فهمیدم دارم پخته می شوم و هنوز هم ادامه دارد، بستگی دارد چه فکر کنی ولی این را می دانم از روی کینه نمی شود کسی را ادب کرد این، گونه ای سلطه و کنترل است یا انتقام!؟

تا کی می خواهیم خودمان را سانسور کنیم؟!

چند وقت است حواشی زیادی سر یک دیالوگ از افعی تهران که شخصیت اصلی با ناظم مدرسه اش که از او کتک خورده است سر گرفته است حتی جامعه ی معلمان می خواهند شکایت کنند من این تکه سریال را دیدم درست است که دیالوگ رد و بدل شده کمی زننده است اما این واقعیت است مگر معلم ها و ناظم ها بچه ها را تنبیه بدنی نمی کردند؟! مگر در درون ما وقتی خشمگین هستیم همین حرف ها در جریان نیستند؟!

جدیدا دارم افکارم را می نویسم چقدر چیزی را می بینم در ذهنم انکار کردم از جمله اینگونه حرف زدن را که از بچگی به ما گفته بودند زشت و ناپسند است و تو فکر کردی من نباید اینگونه حرف بزنم یا فکر کنم پس انکارش کردی و خود این انکارها یکی پس از دیگری باعث بروز مشکل در روان ما شده است باعث نفرت ما از خودمان شده است متاسفانه تعلیم و تربیت ما آموزش و پرورش نیست بلکه کنترل و سلطه است بر دانش آموز، خواستند بر روان ما سلطه پیدا کنند خوب ما هم نگذاشتیم در ظاهر آن جور که آن ها می خواستند شدیم در درون آن طور خودمان خواسته ایم ولی همین موجب بیماری ما شده است چرا این قدر ضربه های ناجور در بزرگسالی خوردیم و بهم بی اعتمادیم؟!

یک موضوع دیگرم هست یک خواننده و بازیگر که با هم رابطه دارند شایعاتی مبنی بر جدایی و خیانتشان در فضای مجازی پراکنده شده است حال که آقای خواننده آمده و تکذیب کرده شایعات و حواشی بیشتر شده!؟ بعد مردم ایران می گویند چرا کشورشان پیشرفت نمی کند خوب مردمند که یک کشور را می سازند هر وقت در کشوری مردمش سرشان به کارشان باشد آن کشور پیشرفت می کند اما وقتی هی در حال سرک کشیدن اینجا و آنجا باشند که ببینند ماجرا چیست! فرهنگ آن کشور به قهقرا می رود! چرا باعث می شویم دیگران خودشان نباشند و خودشان را سانسور کنند؟! یک کم اجازه دهیم دیگران نفس بکشند!؟


بعد نوشت: فکر نکنید چون در آمریکا فرهنگ پوپولیستی سلبریتی محور را اشاعه دادند پس این شیوه درست است همان آمریکا کارش به جایی رسیده است که دولتش ضعیف شده است فیلم جنگ داخلی ساخته اند چون مردم به جان هم افتاده اند البته ما براشون خوشحال نیستیم اما دیگر نتیجه ی تصمیمات خودشان بوده است!

انسانیت

جدیدا علاقه به مبحث انسانیت خیلی زیاد شده است می گویند انسانیت از دین و مذهب بالاتر است!

می خواهم بیشتر در موردش تحقیق کنم و بنویسم از نظر من انسانیت از دین خارج نیست!

حال برسیم به یک نکته هایی که تا به حال فهمیده ام!

قدیم ها انسان ها آموزش ندیده بودند و ذهن فعال نداشتند انسان ها روان انسانی را نمی شناختنند! تنبیه ها بدنی بود اما الان روانیست!؟

مثلا می گویند چرا در قرآن حکم شلاق داریم این کار غیرانسانی است اما آیا سلول انفرادی که امروزه تنبیه زندانی های نافرمان است انسانیست!؟

شما شلاق بخورید خیلی دردناک است بدنتان زخم می شود و جایش باقی می ماند اما در سلول انفرادی شما بی صدا و بی درد رو به دیوانگی و پریشانی می روید و این درد روانی درمان ندارد و تا آخر عمر با شما خواهد بود آیا این بدتر نیست؟!

 بگذریم که شکنجه های روانی دیگر هم هست که ما آگاه نیستیم

اگر فرض را بر این بگیریم که حکومتی عادل بر کشوی حاکم است این حکومت چگونه باید شهروندان خلافکار را تنبیه کند؟! عده ای می گویند اصلا تنبیه نباید کرد خلافکارها باید رواندرمانی شوند و ریشه ی مشکلشان که باعث می شود رفتار ضد اجتماعی بروز دهند پیدا شود! 

در این مورد فعلا همین قدر می دانم اینکه منوال کار چگونه است را نمی دانم اما این را می دانم در بیمارستان های اعصاب و روان ما رفتاری صورت می گیرد که بیمار را بیمارتر می کنند به نظر می رسد کادر روانپزشکان و روانشناسان و پرستاران ما آنچنان حرفه ای عمل نمی کنند در این صورت شما چه انتظاری از زندانبانان دارید!؟