پریشب خواب خاله م و دخترخاله هام رو دیدم، برای همین دیشب به خاله م تلگرام دادم و حال و احوال کردم، بهم گفت خواب های طلایی ببینی!؟
این حرف باعث شد برم کانال های تلگرام با عنوان خواب طلایی رو بگردم پیدا کنم و چقدر آدم های روش مثبت نگاه می کردند و حتی شکست عشقی خورده بودند اما مثبت می نوشتند و احساس یاس و پریشونی و این چیزا نداشتن!؟
واقعا پی بردم که اگر منتظر اتفاق خوب باشی اتفاق بدم بیفته برات اون قدر بد نیست اما وقتی همه ش منتظر بدبیاری هستی اتفاق خوب رو هم به یک اتفاق بد تبدیل می کنی!؟
تو تفکر مذهبی که تو تلویزیون به ما یاد می دادند می گفتن همه ش چیزای کدر و بد و ترس رو ببینیم ولی من از این به بعد می خوام چیزای طلایی رو ببینم و این همه غم و غصه برای خودم درست نکنم!؟ امیدوارم بتونم!؟
بعدنوشت: واقعا نمی تونم طلایی ببینم با اینکه ساز و کارش رو فهمیدم اما آسمان ذهن من ابریست!؟
وقتی روحیه م پایین بود کسی باهام معاشرت نمی کرد حتی تو خونه!؟ منم ناراحت بودم که کسایی که تا دیروز باهام حرف می زدن و میگفتن و می خندیدن چرا حالا هیچ توجهی به من ندارند!؟
ولی دیگه گذشت و الانم خیلی بهترم و روحیه م اومده بالا و باز آدما میان دورم، منتها دیگه خودم دوست ندارم باهاشون ارتباط بگیرم چون روز سختی من کنارم نبودن!؟
واقعیتش اینه که کسی که روحیه ش پایینه ناخودآگاه روحیه بقیه رو هم میاره پایین، برای همین بقیه ازش فاصله می گیرند چون حال خودشون بعدا بد میشه، میشه بهشون حق داد!؟
الان چند ساله یکی از خاله هام همون حال های منو پیدا کرده و من خواستم بهشون کمک کنم ولی دیدم کار چندانی ازم برنمیاد، چیزایی که حال خودم رو خوب می کرد بهشون گفتم ولی چیزی که هست طرف باید خودش حال خودش رو خوب کنه هیچکس نمی تونه کار خاصی براش بکنه چون تو درون اون آدم نیست و من هم تصمیم گرفتم خودم رو خیلی براشون اذیت نکنم!؟
کلا تجربه ی خوبی از کمک کردن به آدم ها ندارم، به قول آقای مونپارناس زمانه ای شده که به یکی کمک می کنی برمی گرده دستت رو گاز می گیره، حالا خاله م این طور نیست کلی گفتم، آخه یه زمانی می دیدم یکی حالش خوب نیست خیلی از درون براش ناراحت میشدم و تلاش خودم رو می کردم که کمکش کنم اما همون آدم هی ... چی بگم!؟ به قول معروف هر کس رو تو قبر خودش می خوابونن یعنی حساب و کتاب آدم ها از هم جداست، خوب این قدر فهم ندارن که یکی که بهشون کمک می کنه رو باهاش رفتار بد نکنن که دیگه طرف پشیمون بشه و کمکش رو قطع کنه!؟ خوب خنگ خدا برای خودت بد میشه!؟ شایدم فکر می کنن طرف خره نمی فهمه بازم کمک می کنه!؟ شنیدم این حرف رو از آدم ها ها!؟ محبت آدم ها رو خریت تلقی می کنند!؟
سلام علیکم
صبح شما بخیر
خوبید؟ خوشید؟
امروز تولد دختر خاله ام هست، عجیبه که یادم مونده!؟
من این طوریم که بهم بگم تولد فلانی کی هست دقیقش رو میگم اما اون روز که میشه با اینکه تاریخ رو می دونم یادم میره تولد فلانی هست!؟ حتی تولد خودم!؟
خاله اینا چند ساله رفتن کانادا و تقریبا ارتباطمون قطع شده، گاهی آهنگ برای هم می فرستیم و تولد تبریک میگیم البته قبلش هم تهران بودن منم واسه درس و کار می رفتم خونه بابابزرگم اونا طبقه ی بالا بودن بیشتر می دیدمشون!؟
ولی نسبت به دختر خاله هام که دو تا هستن از همین خاله م، همیشه یه حسی داشتم بزرگه حسش بیشتره، یکی موقع تولد داداشم که بعد من بود یه حس خاص داشتم، یکی موقع تولد این دختر خاله م، بچه بودم دیگه فکر می کردم همبازی پیدا می کنم ذوق داشتم قلبم می خندید اما این قدر ازشون بزرگتر بودم که اونا با هم بازی می کردن و من هم سرم در لاک خودم بودم، هی، هیشکی منو دوست نداره!؟
امروز دیدم یه جا نوشته بود پاینده ایران دلم خواست بگم، اینجا آخر متنم بدون ربط میگم!؟
پاینده ایران
بعدنوشت: سی سال این حس به دختر خاله م تو سینه م بود به هیشکی نگفته بودم حالا که به زبون آوردم رفت!؟ چرا این جوری میشه!؟ راست میگن دنیا حسوده!؟