باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

شاملو و آشنایی

امروز روز درگذشت احمد شاملو، شاعر و ادیب معاصر است ایشان بسیار خدمت به فرهنگ ایرانی کرده اند اما به این بهانه می خواهم چیزی را بررسی کنم.

چهره ی ایشان برای من خیلی آشناست اما من هیچ وقت ایشان را ندیدم از شعرهایشان هم خیلی خوشم نمی آید کلا شعر نو را خیلی دوست ندارم گاهی شاید بخوانم!

یک نفر در کانالش شاملو را با سهراب سپهری مقایسه کرده بود به نظر من شعر سهراب جالب تر است اما چهره ی سهراب آن قدرها برایم آشنا نیست!

تناقض عجیبیست نه؟ اینکه می گویند وقتی یک نفر آشناست یعنی در زندگی گذشته ات در عالم قبلی با او آشنایی داشتی یا ارتباط روحی با او داری در این مثال رد می شود!

اما روانشناسان می گویند کسی که به نظرت آشنا می رسد یا شبیه یک نفر دیگر است که قبلا دیدی یا داری خصوصیات خودت را در او فرافکنی می کنی و خودت را در او می بینی، در این مثال این فرض قابل قبول تر است!

یک چیز دیگر که خیلی عجیب است و من دقت کرده ام آدم ها در یک مقطع از زندگیشان برایت آشنا هستند حال تغییر می کنند یا هر چه که مثلا همین آقای شاملو عکس های جوانی اش خیلی برایم آشنا نیست اما عکس هایی که از سن بالاتر از ایشان موجود است به شدت برایم آشناست!

روزگار غریبیست

روزگار غریبیست حافظا!

کجایی که ببینی؟!

دلم گرفته

تنهایم

بی هم زبون

بی هم نوا

تنهای تنها

همه از من دور، من از همه دور

دنیا نمی چرخد

دنیا اون جور که من می خواهم نمی چرخد

دنیا خیلی بد می چرخد

خیلی بد تا می کند

می خواهم بروم به پشت دریاها

سهراب می گفت آنجا شهریست

شهری که مردمش دلشان پر از نور است

من مال اینجا نیستم

من اینجا اضافی ام

چه شروع خوبی برای وبلاگ!

دیگر منم

همه ی کارها را جور دیگری انجام می دهم!

از همین خوشم می آید

دلم باز شد