باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

سختدلی

یک بار اینجا در مورد سختدلی بعضی از مسلمان ها نوشتم حال باید اعتراف کنم خودم سختدل شده ام!

می گویند هر چه عیب دیگران را بگیری دنیا کاری می کند خودت همان عیب را پیدا کنی این حتی وقتی فقط پیش خودت عیب کسی را می گویی هم صادق است چه برسد به اینکه جارش بزنی!؟

البته این تجربه ی خودم هست و نمی توانم اثباتش کنم!؟

خلاصه اینکه من عاصی شدم فکر کنم شاید چند وقت دیگر طغیانگر هم بشوم و ضد خدا فعالیت کنم به همین راحتی یک روز مومنی و یک روز سقوط می کنی!؟ به خاطر چی؟ به خاطر این که فکر کردی مومنی و هر کاری انجام دهی اشکالی ندارد!؟ دام بزرگیست این دام! خیلی راحت گرفتارش شدم و به خودم عجب کردم!؟

عاصی شدن و قلب و ذهن

با دو تا از دوستان مجازیم جداگانه صحبت کردم در مورد عاصی شدنم!

نتیجه این شد که تا وقتی بشر قلبش رو روی دنیا و دیگران بسته وضع دنیا همینه و من دقت کردم الان که عاصی هستم قلبم بسته است اصلا به صورت ناخودآگاه بیشتر موقع ها بسته است!

انگار انسان این زمونه فقط اسیر ذهنش نیست قلبشم اسیره و همیشه تنهاست توی یه انفرادی به خصوص اینایی که افسرده شدن فکر کنم حرف منو خوب متوجه میشند!؟

و نتیجه ی دیگر این بود که هر چه رنجت میده یا خشمگینت می کنه معلمته باید درسشو پاس کنی برای مثال گفتن شاید تو باید یاد بگیری جای نفرت چطور عشق بکاری!؟

البته من هنوزم معتقدم آدمی که ظلم می کنه لیاقت عشق رو نداره اما دوستم گفت اینا بازی ها و برهان های ذهنه!؟

البته واقعیت اینه که کسی که ظلم می کنه یه جایی ظلم دیده اگه جاش عشق می گرفت شاید این طور نمیشد اما ما از کجا بدونیم کجا و کی چه اتفاقی براش افتاده؟!

کلا داستان خیلی پیچیده است دنیا شده یه کلاف سر در گم با کلی گره که نمی دونی چه جوری و از کجا باید گره هاش رو باز کنی!؟