باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

مسلمانی یعنی، ایمان یعنی!

مسلمانی یعنی تسلیم بودن!
یعنی ایمان به خداوند یکتا!
یعنی ایمان به روز رستاخیز!
ایمان یعنی نوری در قلب!
ایمان یعنی محبتی در جان!
ایمان یعنی بدانی خداوند از رگ گردن به تو نزدیک تر است!
ایمان یعنی بخواهی که بپرستی!
ایمان یعنی از شگفتی های طبیعت و کائنات به شگفت آیی!
ایمان یعنی شوق و ذوق برای کار خیر!
ایمان یعنی پرهیز از شر!
ایمان یعنی وقتی شرایط طبق میلت نبود راضی باشی و تسلیم باشی!
ایمان یعنی در برابر تقدیر چون و چرا نکنی!
ایمان یعنی به خاطر خدا دلی را نرنجانی!
ایمان یعنی به خاطر خدا وقتی عصبانی هستی سکوت کنی!
ایمان یعنی آزارت به کسی نرسد!
ایمان یعنی به خاطر خدا محبت کنی!
ایمان خیلی معانی دارد!
خیلی کارها می توانی بکنی!
خودت باید بیابی!
خود خدا راهنماییت می کند که چه باید بکنی!
ایمان یعنی مطمئن باشی خدا هوایت را دارد، می بیندت و می شنوت و هدایتت می کند!
ایمان بیار ای عزیز!

#ماهش

او یار بی کسان است!

گاهی به هر دری که می زنی نمی شود که نمی شود!
هیچکس به داد انسان نمی رسد!
هیچکس توجهی به درد و رنجت ندارد!
آنگاه چه باید کرد؟!
آنگاه است که از بن جان چیزی به تو می گوید قدرتی مافوق را صدا بزن!
گویی می دانی کیست!
او در آسمان است!
او در زمین است!
او در قلب من و توست!
اگر نگاهی به ما بیندازد دیگر مشکلات حل است!
اما گاهی من ناامیدم!
گاهی سر لج هستم!
گاهی خشمگینم و قهرم!
چه چیز دوباره می تواند مرا متصل کند؟!
من گناهکارم مگر می شود مرا ببخشد؟!
خدا به ما نگاه هم نمی کند!
خدا ما را از یاد برده است!
این ها فکرهای من است که مرا ناامید می کند!
اما شاید کارهایم گره خورده است و از تمام عالم و آدم ناامیدم کرده است که رو سوی او کنم؟!
هر روز یک فرصت دوباره است!
برای بازگشت!
برای تجدید میثاق!
ما همه قبل از دنیا آمدن با خدا عهد بستیم!
سقوط کردیم که صعود کنیم!
عهدت را به یاد آر!
مسلمان شو!
او می شنود!
او اجابت می کند!
او بخشاینده ی مهربان است!
او یار بی کسان است!

#ماهش

سختدلی

یک بار اینجا در مورد سختدلی بعضی از مسلمان ها نوشتم حال باید اعتراف کنم خودم سختدل شده ام!

می گویند هر چه عیب دیگران را بگیری دنیا کاری می کند خودت همان عیب را پیدا کنی این حتی وقتی فقط پیش خودت عیب کسی را می گویی هم صادق است چه برسد به اینکه جارش بزنی!؟

البته این تجربه ی خودم هست و نمی توانم اثباتش کنم!؟

خلاصه اینکه من عاصی شدم فکر کنم شاید چند وقت دیگر طغیانگر هم بشوم و ضد خدا فعالیت کنم به همین راحتی یک روز مومنی و یک روز سقوط می کنی!؟ به خاطر چی؟ به خاطر این که فکر کردی مومنی و هر کاری انجام دهی اشکالی ندارد!؟ دام بزرگیست این دام! خیلی راحت گرفتارش شدم و به خودم عجب کردم!؟

می فروشی در لباس پارسا برگشته است

می فروشی در لباس پارسا برگشته است

آه از این نفرین که با دست دعا برگشته است


پینه های دست و پا سر زد به پیشانی، عجب!

کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است


داد از این طرز مسلمانی که هر کس در نظر

قبله را می جوید اما از خدا برگشته است


خیمه ی خورشید را "دین دارها" آتش زدند

آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است


ای دل غمگین به استقبال زیبایی بیا

کاروانی را که روی نیزه ها برگشته است


چند بار آخر به استقبال یک تن می روند

سر جدا، بازو جدا، پیکر جدا برگشته است


جاءَ نورُ اشبه الناس بِخَیر الاولیاء

گوییا پیغمبر از غار حرا برگشته است


هر که آن خورشید را در خون شناور دید گفت

حکم قتل نور از شام بلا برگشته است


از بد و نیک جهان جای شکایت هست و نیست

خوب یا بد هر چه هست از ما به ما برگشته است


فاضل نظری