باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

موازنه قلب و مغز

در کودکی من به عنوان یک بچه باهوش شناخته می شدم و تشویق هم می شدم در خانه یا مدرسه البته در بعضی دروس خیلی ضعیف بودم و سرزنش می شدم بابت آن ها.

خوب راهی که من انتخاب کردم این بود که در دروسی که استعداد دارم تمرین زیاد کنم و خودم را به آن ها مشغول کنم و دروسی که استعداد کمی دارم و باعث سرزنشم می شوم را ازشان متنفر باشم و مطالعه نمی کردم حتی تکالیفم را تا جای ممکن انجام نمی دادم و وقتم را با آن دروسی پر می کردم که حس خوب به من می دادند.

از طرفی احساسات و عواطف و هیجانات در خانواده ی ما پسندیده نبود کلا انتظار داشتند ما از همان کودکی عاقل و منطقی باشیم البته من خودم خوشم می آمد چون در همه جا عقل ستایش می شد و در برنامه هایی که برای کشورهای غربی هم بود عقل ستایش می شد و احساسات یا قلب مزمت اما در برنامه های ایرانی و شرقی در احساسات و عواطف غلو می شد که این هم برای من یک جوری مسخره بود.

در هر صورت چون احساسات و قلب باعث می شد حس خوبی به خودم نداشته باشم و از طرفی خشم زیادی داشتم قلب و احساساتم را در همان سنین زیر دبستان سرکوب کردم چون ازشان متنفر بودم.

سال ها گذشت و من دچار بیماری هایی شدم که پزشک ها نمی توانستند درمانشان کنند چون که به دارو جواب نمی دادند اول دارو اثر می کرد بعد از یک مدت اثر خودش را از دست می داد و مشخص شد که ایراد از جای دیگر است.

این را هم بگویم که درست است که ما احساسات خود را در قلب حس می کنیم اما مراکز احساس در مغز ما هست در واقع من مغزم را در مغزم قرار دادم بخش های احساسات در نیمکره راست مغز هست و بخش های استدلال و منطق در نیمکره چپ.

بله بعد از سال ها من فهمیدم که من ذاتی فردی هستم که دو نیمکره ام تقریبا مساوی با هم فعال هستند اما من خواسته ام مدام نیمکره راست را در نظر نگیرم و خودم را به نیمکره چپ مشغول کنم و این خودش باعث حال بد من است.

تحقیقاتی نشان می دهد انسان ها سه دسته است گروهی نیمکره چپ مغزشان فعال تر از راست است گروهی نیمکره راست مغزشان فعال تر از چپ است و گروهی مثل من راست و چپ تقریبا به طور مساوی فعال هستند و این افراد معمولا دچار درگیری های درونی هستند و دودل و مردد زیاد می شوند.

الان یاد گرفته ام بین قلب و مغزم موازنه ایجاد کنم یا همان دو نیمکره مغزم و نمی خواهم مثل کس دیگری باشم یا طوری باشم که در نظر دیگران خوشایند است.

حالا حس بهتری دارم قلبم باز است و شاد و با نشاط است مغزم بار بر رویش نیست و سعی می کنم مدام فکر نکنم آزاد و رها هستم و حس خوب زندگی را می چشم البته گاهی دچار یه حس هایی می شوم که رو به چیزهای آرام کننده می آورم که در مطلب قبلی نوشتم اما در صدد این هستم که آن ها را هم کم و کمتر کنم.