نمی دونم چه شد که دل سخت من، نرم شد!
آرامش خاصی پیدا کردم!
میگن گناهان دل آدم رو سخت می کنه!؟
اما من می دونم محبت ندیدن و هر روز اذیت و آزار دیدن دل رو سخت می کنه!؟
شاید اون دل سختی یه دل سختی دیگرست!؟
چند وقت پیش یه فیلم کوتاه دیدم خارجی بود!؟
پسره هر روز صبح بیدار میشد ماسک خنده و شادابی به صورتش می زد!؟
بعد حاضر میشد می رفت توی خیابون!؟
یکی تنه بهش میزد!؟
یکی در جواب خنده ش اخم می کرد!؟
سر کارم همین مشکلات و بیشتر رو با همکاراش داشت!؟
عصر که میشد دیگه ماسک خنده ش تبدیل به اخم شده بود!؟
و شب که می رفت بخوابه ماسکش رو در می آورد و آویزون می کرد پیش ماسک های روزهای قبلش که همه ناراحت و اخمو بود!؟
فرداش باز ماسک خنده میزد!؟
منم یادمه یه زمانی همین طور بودم!؟
اصلا از بچگی کسی خوشی ما رو ندید!؟
وقتی همه ش سعی می کنی خوشرو باشی ولی دیگران باهات بدرفتاری می کنند از یه جایی به بعد ناامید میشی!؟
من که دیگه ماسکم نزدم یعنی اعتقادی به این ظاهرسازی ها ندارم!؟
اخمو بودم!؟
من که تشخیصم نمیدم کی واقعا خوشحاله کی ماسک زده!؟
وقتی بچه بودم می فهمیدم ولی از یه جا کور شدم!؟
نمی دونم اقتضاء بزرگ شدن آیا!؟
الان این حرفا رو زدم باز دلم سخت شد!؟
فکر کنم روحیه ی انتقادگر هم دل رو سخت می کنه!؟
فکر کنم اوشو می گفت انتقاد کردن مال دوره ی مدرنه!؟
و یه جور پرخاشه در واقع!؟
اختراع بشر هست که یه جوری درون خودش رو آروم کنه!؟
چون نمی تونه اون چیزی که هست رو بپذیره!؟
ولی آخه کی می تونه بپذیره که باهاش بدرفتاری بشه؟!
مگه من سگم که هر کار خواستن باهام بکنن و بعد براشون دمم تکون بدم؟!
ما همیشه فکر می کردیم انسان بودن یه شانیت هم میاره!؟
به قول این سخنرانان کرامت داره انسان!؟
ولی روزگار با خاک یکسانم کرد!؟
بیچاره م کرد!؟
هزار بلا سرم آورد!؟
هزار جور شکستم!؟
چه می دونم دیگه!؟
ولی به هر صورت دل باید دل باشه!؟
یعنی باید مواظبش باشی!؟
کاری نکنی که آلوده ش کنی!؟
که سنگش کنی ، که سختش کنی!؟
دل آدم ارزشمندترین داراییش هست!؟
گنج آدمه!؟
اگر سیاه بشه عاقبت آدم خوب نیست!؟
ولی ما تو این جهان اصالت رو دادیم به ذهن و فکر!؟
اصلا خیلی جاها دل و احساس رو جدی نمی گیریم یا سرکوب می کنیم یا نادیده می گیریم یا ...!؟
از دل های خود غافلیم برای همین جهانمون این شکلیه!؟
ولی من هیچ پیشنهادی برای دیگران ندارم!؟
ولی خودم می خوام حال دلم رو خوب کنم تا حال خودم خوب بشه!؟
باید سبکش کنم سنگینه!؟
پر زخمه!؟
ماجرای زندگی من همینه !؟
رسیدگی به دلم!؟
بعدنوشت:
یه چیزی در مورد خودم حداقل فهمیدم بقیه رو نمی دونم!؟
من خودم انتظار دارم اگر کسی دوستم داره در هر شرایطی با هر رفتاری که از من دید دوستم داشته باشه!؟
مثلا اگر من به نظرش احترام نگذاشتم یا انتقاد کردم یا مسخره یا توهین یا ....
وقتی رفتارش با من تغییر می کنه میگم این از اولم معلومه دوستم نداشت!؟
حالا نمی دونم این باورهای چرت و پرت از کجا تو مغز من اومده!؟
ولی خودم اگر کسی باهام بد رفتاری کنه به خودم حق میدم رفتارم رو باهاش تغییر بدم!؟
خوب نمی دونم این نشان از چیه من میده ولی رفتار خوبی نیست!؟
اساسا اخلاقی نیست یعنی منصفانه هم نیست!؟
به قول هوشواره انتظارات غیر واقعی از آدم ها دارم در صورتیکه نمیشه اون طوری بود خودمم نمی تونم باشم!؟
باید قبول کنم وقتی کاری می کنم که کسی خوشش نمیاد تو رفتارش بازتاب می کنه هر چقدرم دوستم داشته باشه یا نداشته باشه یا آدم خوبی باشه یا بد باشه!؟