باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من در یک حصار گرفتارم!

من در یک حصار گرفتارم!

یک حصار نامرئی!

مثل یک تخم مرا احاطه کرده است!

شاید من یک جوجه ام که هنوز از تخمش در نیامده است!

این حصار را من نکشیدم!

وقتی بچه بودم هم بازی هایم کاری کردند این گونه شوم!

پسران بدی بودند خیلی به من بدی کردند!

شاید هم این خوبی بود چون دیگر نتوانستم با کسی دوست شوم!

و تنهایی برای خودم این طرف و آن طرف می رفتم!

یک حفاظ است که باعث می شود با آدم ها بر نخورم!

آدم هایی که حالا می بینم دل هایشان و ذهن هایشان پر از آفت است!؟

به من آسیب می زنند!؟

من هر جا بروم در تخم خودم خواهم بود!

تا زمانی که متولد شوم!

مشکلات من در برابر شکوه طبیعت هیچه!؟

الان تلویزیون داشت یه برنامه ی مستند نشون می داد، از این گیاه هایی که حشره شکار می کنند را داشت نشون می داد!

مگس می اومد روی گیاه می نشست پاش می خورد به خار درون گیاه و گیاه بلافاصله بسته میشد!؟

واقعا باشکوه بود زیبا زیبا، واقعا مشکلات من و آسیب هایی که من دیدم در برابر شکوه طبیعت هیچه!؟

زمانی که من دارم روی این کره ی خاکی زندگی می کنم بسیار کوتاهه و اندازه ی من و مشکلاتم خیلی معمولیه!؟

واقعا نمی ارزه ذهنم رو با این مشکلات پر کنم و بخوام بهشون فکر کنم!؟

روز نو اومده، سال نو اومده، فکر نو هم باید بیاد!؟

به خاطر آدم های حقیر، آدم نباید عمرشو تباه کنه!؟

دنیا می گذره و اونا هم از جایی می خورن که فکرشو نمی کنن!؟

البته که اگه بتونی ببخشی خیلی خوبه ولی من هنوز اون قدر بزرگ نشدم!؟

از هر دست بدی از همون دست می گیری!؟ من ایمان دارم!؟

امشب پر از نفرتم

امشب پر از نفرتم، تازه فهمیدم آدم ها چقدر پوچند، چقدر حرفشان با عملشان متفاوت است! من البته این ها را می دانستم اما آمدم یک مرتبه دیگر امتحان کنم به حرف های استادان معنوی مدرن گوش دادم ولی فایده ندارد، دورتر از دور شدم!

واقعا نمی دانم چگونه باید کیمیاگری کنم؟! چند روز است دستانم داغ است، از خشم خودم هست، به خشمم اهمیت ندادم به شکل یک عارضه ی جسمی خودش را نشان داد! الان هم به این نفرت توجه نکنم خودش را به یک شکل دیگر نمایان می کند!؟

نمی دانم با احساساتم چه کنم؟! چگونه تخلیه یشان کنم!؟ نمی خواهم به کسی آسیب بزنم!؟ از طرفی آسیب بزنم او هم می خواهد آسیب بزند بعد من باز باید آسیب بزنم و این چرخه ادامه پیدا می کند و هی قوی تر می شود!؟ واقعا چه باید کرد!؟