باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

انصاف در تجارت

هر کسب و کاری که داریم یکی از مهم ترین اصول، رعایت انصاف در تجارت است، فرقی نمی کند کسب و کارمان یک سوپر مارکت باشد یا یک شرکت بزرگ، چیزی که مشتری ها را جذب می کند علاوه بر کیفیت کالا یا خدمات، رعایت انصاف است!

اگر از حق مشتری بزنیم به این بهانه که در فشار اقتصادی هستیم یا سرمان شلوغ است بعدا ضرر بزرگ تری می کنیم و هر چه بدست آورده ایم را ممکن است یک شبه از دست بدهیم یا کارمای دیگری مثل بیماری سراغمان بیاید!

در ثانی، وقتی خودمان از دیگران انتظار داریم انصاف را در حق ما رعایت کنند و گله مندیم که هیچکس انصاف را رعایت نمی کند، چگونه خودمان انصاف را رعایت نمی کنیم و حق دیگران را پایمال می کنیم!

پس بیابیم برای خود و خدای خود، این چرخه ی باطل را شکسته و خود را به رعایت انصاف در کسب و کار و حتی همه زمینه های  دیگر زندگی ملزم کنیم!

دلم دیگه نمی سوزه!

آرمیتا گراوندم فوت شد و ما مثل یه روز معمولی بیدار شدیم و صبحانه خوردیم!

مردم تو غزه، تو اوکراین دارن کشته میشند و ما بهم میگیم ول کن اخبار رو!؟

مردم خودمون زیر خط فقرند و با مشکلات اقتصادی و گرسنگی تو این سرما دست به گریبانند، اون وقت ما شب راحت می خوابیم!

واقعا نمی دونم چم شده اما دیگه دلم برای کسی نمی سوزه که اگه بخواد بسوزه حال خودم بد میشه!؟

دو روزه پهلوی راستم الکی درد می کنه، تو خواب بودم درد گرفت، نمی دونم عضله هاشه یا روده هامه!

ولی دنیا خیلی بی وفاست!

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟

اصلا فکر نمی کردم روزی این جوری بشم!؟

یه ایده ی جدید

من یه ایده ای به ذهنم اومده ولی نمی دونم چقدر بدرد بخوره!؟

بیایم دموکراسی رو با ریاضی ترکیب کنیم، مثلا اگر قرار هست ایران جور دیگه ای اداره بشه بیایم برای هر استان شاخصه تعریف کنیم مثلا بر حسب جمعیت یا توان اقتصادی یا سطح سواد یا منابع، اینا هر کدوم یه وزن هستند که به هر استانی میدیم، بر اساس این وزن ها هر استان قدرتش در نظام سیاسی تعیین میشه، اولا یه رقابت ایجاد میشه که هر استان خودش رو توسعه بده، دوما این مقیاس ها یه مبنای شناور هستند که در زمان تغییر می کنند یه کم پیچیده است اما کامپیوترهای امروزی سریع می تونن محاسبه ش کنن و این جنبه ی آماری داره!

نمی دونم این میشه یا نمیشه باهاش یه مجلس تشکیل داد و جنبه های مثبت و منفیش چیه!؟ منتظر نظراتتون هستم!


بعد نوشت: الان دارم فکر می کنم که این ایده یک نقطه ضعف بزرگ داره اونم اینکه اون استانی که شاخص هاش بالاتره هیچ وقت به اون استانی که شاخص هاش پایین تره کمک نمی کنه چون به نفعشه اون ضعیف تر باشه تا قدرت بیشتر در دست خودش باشه!؟


بعد نوشت فردا: من یه کم دیگه فکر کردم اگر استان هایی که از لحاظ شاخصه ها بالاتر هستند موظف کنیم در در استان هایی که شاخصه هاش پایین تره سرمایه گذاری کنن یعنی یه درصدی از درآمدشون باید صرف این کار بشه شاید دیگه کسی نتونه قدرت رو غبضه کنه!؟

من خیلی فکر کردم...

من خیلی فکر کردم زمان شاه ایران قدرتمندترین کشور منطقه بود اما انقلاب که شد اتفاقاتی افتاد که کشور ضعیف شد بعدم جنگ شد و هزاران نفر کشته شدند کلی ضرر اقتصادی کشور دید، عقب موندیم از کشورهای دیگه ی منطقه!

الان کشور یه قدرت نسبی داره، این قدر قدرتمند هست که آمریکا حاضر نیست بیاد بجنگه و می خواد یه طوری کنار بیاد، اگر ما انقلاب کنیم باز کشور ضعیف بشه و حتی تجزیه بشه یا مثلا طالبان با اون تجهیزات آمریکایی و رفتارش بیاد به ایران حمله کنه، خیلی اوضاع بد میشه!

شاید بگید من ترسو هستم یا زیاد محتاطم یا دارم جنبه ی بد داستان رو می بینم ولی حفظ جان آدم ها مهم تر از مجازات چند تا آخوند و سپاهی هست، چه بخوایم چه نخوایم اینا سنشون زیاده کم کم عمرشون سر میاد با کارهایی هم که کردند احتمالا مریضی های بدی بگیرند و فوت کنند، راه اصلاح کشورم انقلاب نیست تدریجی است پس مجبوریم صبر کنیم می دونم گفتن اینکه شرایط بد رو تحمل کنیم آسونه اما خیلی از مردم در فشار اقتصادی هستند و باید فکری کرد، البته خود مردم به خودشون کمک می کنند اما تا اقتصاد سامان نگیره و تورم باشه چیزی عوض نمیشه متاسفانه یه عده می خوان که شرایط این طوری باشه، پس باید فکر کرد یه راه جدید اختراع کرد تا از بن بست دربیایم!

این نظر فعلی منه!

آخه مگه میشه اخبار ندید؟!

وقتی این قدر تحولات داره سریع اتفاق میفته مگه میشه اخبار ندید؟! آدم پیش وجدان خودش ناراحت میشه!؟ من در آرامش باشم دیگران در سختی و عذاب؟! من به فکر خودم باشم و دیگران هیچکس براشون اهمیت قائل نباشه؟!

دیروز تاکسی اون مسافتی که همیشه دو هزار تومن بود رو ده هزار تومن گرفت!؟ این قدر قیمتها رفته بالا!؟ دکتر ویزیتش 200 هزار تومن!؟ داروخونه نزدیک 500 هزار تومن!؟ 

بعد تا میری چهار قدم توی خیابون گدا و زباله گرد می بینی این قدر که زیادند وقتی کمک می خوان نمیشه کمک نکنی که!؟

من اصلا ادعا ندارم آدم رئوف و نازکدلی هستم نه اتفاقا اونی که این طور باشه خواب راحت نداره دنبال این می گرده که این شرایط رو عوض کنه، من این طوری نیستم دل خوشی هم از آدم ها ندارم ولی بازم انصاف نیست این طور زندگی کنند!؟

این قدر دلم می خواد اعصابم آروم باشه و برم دنبال زندگی خودم اما نمیشه!؟ نمی تونم!؟