باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

پشه یا حساسیت

دیشب پشه اومده بود تو اتاقم!

من بالشت و پتو رو برداشتم و رفتم بیرون اتاق!

باز اونجا هم پشه بود!

باز رفتم یه جا دیگه!

اما الان که بیدار شدم می بینم بالای پلک سمت چپم باد کرده!

این قدر خنده دار شدم!

گفتم صبحونه می خورم خوب میشه!

خوردم اما نشد!

شایدم حساسیت هست!

یه جوشم دقیقا بالای لبم اون وسط زده!

اونم خیلی خنده داره!

روزنوشت اعصاب خردی!

از صبح که وبلاگ گیل پیشی رو خوندم اعصابم خرده!

یاد حرفا و کارای پسرا و مردا افتادم!

دلم می خواد جرشون بدم!

ولی زورم نمی رسه!

**********

رفتم نونوایی!

شلوغ بود!

بعد من خلوت شد!

خوراکی هم از سوپرمارکت گرفتم!

**********

دیشب خواب دکترم رو دیدم!

معلم دبیرستانمون بود!؟

ازمون امتحان ریاضی گرفته بود!

داشتیم واسه کنکور آماده میشدیم!

خیلی خنده داره نه؟! خخخخخخ

**********

خودم رو می بینم یاد انیمیشن بچه رئیس میفتم!؟

واقعا یه بچه ام!؟

هیچ وقت این قدر به سرافتش نیفتاده بودم!؟

یه بچه ی ننر!؟

یه بچه که تو همه چیز نظر میده!؟

یه بچه که می خواد همه چیز باب میلش باشه!؟

وای خدای من الان باید می فهمیدم؟!

همیشه می خواستم بزرگ بشم!

حتی وقتی بچه بودم!

ولی تهش می بینم یه بچه ام!؟

مسخره ست!؟

:/ :/