اون روز که رفتم دکتر زنان، برام آزمایش و سونوگرافی داپلر نوشتن، منم اصلا حوصله ندارم این کارها را انجام بدم تازه کلی پولم بدم آخرش بگن که همه چیز نرماله و از اعصابته!؟
برای همین خودم رفتم قرص ضد بارداری از داروخونه گرفتم سه تا ورق، که سه ماه بخورم ببینم هورمونام تنظیم میشه یا نه!؟
مامانم که میگه از پیش خودت دکتری نکن ولی من دیشب اولین قرص رو خوردم و در کمال تعجب حالم رو خیلی خوب کرد!؟
حس خیلی خوبی از دیشب دارم حالا من همیشه این جور قرصا رو می خوردم اعصابم بهم می ریخت این دفعه شادمانم و تازه دیگه دلم یه زندگی آروم و بی دغدغه نمی خواد بلکه یه زندگی پر ماجرا می خوام فکر کنم برگشتم به تنظیمات کارخانه!؟ واقعا همه چیز هورمونه!؟
دیشب که دلم می خواست دوباره عاشق بشم ولی هنوز مغزم پیش عشق سابقه، کلید کرده روش ولشم نمی کنه!؟ الان با خودتون میگید این خوله!؟ خوب هر کی یه جور خوله منم این جور خولم دیگه!؟ خخخخخخ
ولی در عجبم از این قرص فسقلی، ولی شایدم اثر روان خودمه، آخه دکترا میگن گاهی دارونما هم به کسی میدن حالش خوب میشه، همه ش اثر تلقین و این حرفاست!؟ به هر حال خیلی خوبم!؟ شکر
بعدنوشت: الان دیگه دلم عشق سابقم رو نمی خواد!؟ اینا همه ش هوا و هوسه، گویا من خیلی هوسبازم، اصلا بهتره ازدواج نکنم آخرش به عشقم خیانت می کنم!؟ خخخخخ
خاک بر سرم می خندم!؟
ولی واقعا دلم نمی خوادش، کلا نمی دونم چی می خوام، الان هیچی نمی خوام!؟
بعدنوشت:
الان دلم یه زندگی خوب می خواد!؟
دیروز گفتم بی آرزو شدم می دونستم حالم موقتیه!؟
خاک وچوکم!؟ من آدم نمیشم!؟ خخخخخ
بعدنوشت بعدی:
الان دلم می خواد دهن مهن یه عده رو سرویس کنم، خودتون می دونید کیا!؟
کلا فکر کنم خود بزرگ بین شدم باز!؟
اصلا ماجرای عاشقانه هم نمی خوام!؟
بعدنوشت بعدبعدی:
الان هم ناز و گوگولی شدم!؟
دلم می خواد برای خودم باشم، هر کار راحتم انجام بدم!؟
بعدنوشت بعدترین:
الانم خلقم اومد پایین!؟
کلی آب با قرص های ظهرم خوردم، دلم درد گرفت!؟
خخخخخ، یکی نیست بگه مجبوری!؟ خخخخخ
پریروز بعد از دکتر رفتم داروخانه و داروهام رو گرفتم شد 900 هزار تومان!؟
ظهرش رفتم روی وب سایت پردیس کتاب مشهد سه تا کتاب بگیرم شد 622 هزار تومان!؟ گفتم شاید برای دکتر و داروخانه کم بیارم برای همین نخریدم و همین طورم شد کلا تو حسابم 200 هزار تومان موند!؟
اون کتاب ها هم یکیش تاکسی سواری آقای سروش صحت بود که کانال تلگرام خوانشش رو پیدا کردم، یه دختر خانم جوان هر چند روز یک بار یک داستانک رو می خونه ولی داستانک هاش به خوبی اون داستان کوتاه هایی که چند روز پیش ازشون شنیدم نیست!؟
دو تا کتاب های دیگه هم یکیش معنوی بود از انتشارات کلک آزادگان و دیگری در مورد کودکی سخت بود، در مورد عشق و نفرت به والدین که از خیرشون فعلا گذشتم چون با خودم گفتم شاید بگیرم و اون قدرها به کارم نیان!؟
خلاصه که کار ندارم لاجرم پول ندارم و نمی خوام به خانواده فشار بیارم، واسه تولدم می خواستن گوشی بگیرن ولی دیدم گوشی های خوب خیلی گرونن و ارزون ها هم ماندگاری ندارن برای همین گفتم من همین گوشی قدیمیم خوبه، واقعا همین خرج خورد و خوراک و دارو و دکتر رو میدن بسه دیگه من چیز دیگه نمی خوام!
ای کاش می تونستم کار کنم اما به آدم ها بدبینم و نمی تونم همه چیز رو بهم می ریزم تازه توان بدنیش رو هم ندارم البته این با تمرین شاید خوب بشه!؟
امروز یک نفر نخ می داد باهاش دوست بشم ولی من اصلا حوصله ی آسیب از آدم ها رو ندارم برای همین بی خیالش شدم، ترجیح میدم از تنهایی بپوسم تا نزدیک آدم ها بشم!
در مورد اینکه میرم توی خیابون و حس می کنم آدما من رو می شناسند و بهم فکر می کنند هم نباید بابتش ناراحت باشم، خوب فکر کنن، هر چی دوست دارن فکر کنند چه اهمیتی داره من که حق اونا رو نخوردم، من که آخرش کار خودم رو می کنم، اتفاقا باید بخندم و خوشحال باشم، هر کس قضاوتی می کنه از نادونی خودشه، مشکل از خودشه من می دونم چه کاره ام و خدایم هم می دونه!
به دکترم گفتم میگن علائم افسردگی دارم گفتن نه تو الان افسرده نیستی تو فقط اختلال تفکر داری! گفتم که خستگی روحی دارم و احساس تنهایی می کنم گفتن می تونی بری مشاور، تو دلم گفتم پیش مشاورا بیشتر احساس تنهایی می کنم!؟ خلاصه که دکتر گفتن باید بری ورزش، چاق تر شدی، گفتم آره آخه همه ش خونه ام!
متاسفانه بیشتر آهنگ ها از عشق می گویند در کانال های تلگرامم که هستم باز هم متن و شعر از عشق می گذارند و خوب آدم هوایی می شود!؟
ولی عشق چیز بیخودی هست به خصوص به جنس مخالف، همه ش الکیه بزرگترین ضربه هاتو از عشق و اون فرد که مثلا عاشقش شدی می خوری حالا روانشناسان کلی حرف واسه این مورد زدن ولی تو هیچ آهنگ و فیلم و سریالی اینا رو نمیگن بعضی رمان ها و شعرها که در کتاب ها یافت میشند از لطمات عشق گفتند وگرنه همه اون بخش قشنگش رو بولد می کنند!؟
بگذریم، داروهای طب سنتی بهم ساخته و داره حالم رو بهتر می کنه دکتر گفت با پلو، سماق بخورم توی یوتیوب هم دیده بودم سماق چربی و قند خون رو پایین میاره، فقط می تونم بگم احساس خوبی دارم داروی گیاهی کبد و کلیه هم برام تجویز کردن و همین طور رفع بلغم ولی یه جوری هم هستم توضیحش سخته!؟
خواهر کوچکم هم برای ادامه تحصیل رفت اون ور آب، دیشب خواب اون و بابام و اون یکی خواهرم رو دیدم هر عضو خانواده که نیست من خوابش رو می بینم!؟ امروز یه کوچولو با خواهر کوچیکه چت کردم حالش خوبه و نظری در مورد اون ور آب نداشت!؟
دیروز و امروز هی ترش می کنم، چند ساله عصبانی که میشم ترش می کنم و معده م بهم می ریزه!
هی آدامس خوردم الانم تموم شده کندر می جوم!؟
اعصابم خورد بود رفتم سراغ ظرفا، همه شون رو ریختم تو ماشین، ماشین رو گذاشتم بشوره!
شهادت امام رضا شله ی مرحوم پدربزرگم بود، من زیاد نخوردم بهم نمی سازه برامون دیکچه هم آورده بودن دیکچه یه دسر مشهدی هست شبیه شیربرنج اما قوامش بیشتره و سفت تره!
مامانم این چند روز خیلی خسته شده الانم خوابیده، دیگه نمی تونه فعالیت زیاد بکنه و جوش و حرص بخوره!
چند روز خونمون شلوغ بود حالا خلوت شده منم بر می گردم به برنامه عادی!
راستی وقت دکتر طب سنتی گرفتم امیدوارم یه روش خوب جلو پام بزاره که دوباره سلامت بشم، البته چشمم آب نمی خوره!
بعدنوشت: چای لیمو خوردم بهتر شدم، نباید فکرش رو بکنم، من نمی تونم کن فیکن کنم، دیگه اینو قبول دارم آدم تو زندان رفتن وایسادن تا آخرشم نیستم! به اندازه ی خودم دردای اطرافم رو دوا کنم کافیه، اول باید بیشتر کمک مامانم بکنم حالا که حالم بهتره و دردسر درست نکنم، تصمیمات یهویی نگیریم، احساساتی و خشمگینم نشم، خدا خودش جای حق نشسته همون طور که تا الان جوری چرخونده که به نفع مردم بشه بعدم می چرخونه!