باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

نودل و تبلیغات

الان تبلیغ نودل دیدم دلم خواست!؟

تنها چیزی هست اینه که می دونی خوردنی ها به اون خوشمزگی که در تبلیغات و برنامه های دیگه به نظر میان نیستن!

این همه نودل خوردم چرا این قدر اون نودل تو تبلیغ خوشمزه به نظر میاد؟! 

نمی دونم بهت القا میشه یه مزه دیگه ای داره!؟

رنگ ها خیلی دخیلن اینو می دونم!؟

قرمز اشتها رو تحریک می کنه!

حالا من بچه شدم امشب!

تبلیغش برای بچه ها بود!

خخخخ


بعدنوشت: فقط اینو باید بگم که نودل سرده وقتی می خورم بلغمم بالا میره و مفصل های انگشتام درد می گیره برای همین نمی خورم!

هوس قیمه و پیتزا

چند وقت پیش یکی از بچه ها در مورد هوس قیمه نوشته بود راستش من اصلا قیمه دوست ندارم البته می خورم اما این جوری نیست هوس کنم ولی ایشون همچین با آب و تاب تعریف می کرد دل من رو آب انداخت، بعد گفت ببخشید حسرت به دلتون کردم، می خواستم بهش بگم آخه قیمه چیه که حسرتش رو بخوریم؟! نگفتم، گفتم شاید زشت باشه، حالا به نظرتون زشت بود می گفتم؟!

حالا اینا رو گفتم چون دیروز روز پیتزا بود عکسای هوس انگیز گذاشته بودند اما من هوس نکردم پیتزاهای حالا خوشمزه نیست قیافه هاشون خیلی خوبه اما مزه ی خاصی ندارند!؟ نمی دونم بچگی ما انگار همه چی خوشمزه تر بود یا ما بچه بودیم دهنمان خوشمزه بود؟! خلاصه که خوردن هم دیگه فاز شاد کن نمیده بهم!؟

مشکل با خوردن

بعضی وقت ها دچار یک حالاتی می شوم که فقط با خوردن آرام می شوم بعد هم که آرام می شوم از دست خودم ناراحت می شوم که چرا خوردم چرا نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.

هر چه می گذرد بدتر هم می شوم یعنی باید بیشتر بخورم تا به حس آرامش برسم!

نمی دانم این اضطراب سرکوب شده است یا ترس سرکوب شده یا خشم سرکوب شده یا ناراحتی سرکوب شده ...

تازه فقط خوردن نیست یک نوعی از حالاتی که دچار می شوم را خوردن آرام می کند حالت های دیگری نیز دارم که اعتیاد های دیگر آرامشان می کنند البته تا الان دچار اعتیاد به مواد مخدر یا الکل نشده ام جای شکرش باقی است.

از وضعیتم خسته ام چون زندگی نمی کنم.

متاسفانه وقتی بچه بودم به این نتیجه رسیدم که احساسات و عواطف و هیجانات چیز خوبی نیستند و تحملشان برایم سخت بود شاید چون هیچ کس را نداشتم که احساساتم را جدی بگیرد و درک کند بلکه حتی به خاطر احساساتم مسخره هم می شدم من هم با خشم احساساتم را سرکوب کردم و یواش یواش در شرایط هایی که قرار می گرفتم که برایم سخت بود دچار اعتیاد شدم که یکیش خوردن است.

از اعتیادهایم شرمسارم برای همین بقیه یشان را نمی گویم بیشتر از این خودم را رسوا نمی کنم اما به خود استفاده از گوشی و اینترنت نیز وابسته شده ام.