باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

خود بودن راه حل برطرف کردن بیماری

من فهمیدم که یک سری مریضی های روان و روان تنی و حتی جسمی برای این به وجود می آید که ما خود واقعیمان را بروز نمی دهیم، حالا یا می ترسیم یا نقش بازی می کنیم و ...

اینکه در دلمان چیز دیگر باشد و چیز دیگر بگوییم و کار دیگر انجام دهیم عین نفاق هست و این فرهنگ از زمان انقلاب 57 باب شد و با همین شیوه خیلی ها در انقلاب شرکت کردند، از روی ترس است یا زرنگی یا سیاست یا هر چه که کار خطاییست و موجب بیماریست!

افسردگی، دوقطبی، پارانویا یا هر چه دیگر به خاطر خود واقعی نبودن رخ می دهد که معمولا با بیماری گوارشی همراه هست و الان سن این بیماری ها به دبیرستان رسیده است!

اگر می ترسیم خودمان باشیم که یک خطری تهدیدمان کند به خاطر این است ایمان کافی نداریم وگرنه با توکل به خدا از هیچ چیز نباید ترسید!

اگر زرنگی و سیاست است که خیلی بد است یعنی داریم سر هم کلاه می گذاریم حتی اگر آن آدم بد باشد توجیهی ندارد ما رفتار خلاف اخلاق بکنیم که ضررش در دراز مدت بیشتر از منفعتش است!

به هر صورت من چند سال است در بیشتر مواقع خود واقعیم هستم و دیدم که سلامتی به روح و روان و جسمم بازگشت شما هم امتحان کنید، حتی بی ادب باشید اما خودتان باشید!

آدم های تحت فشار

امروز باز فکرم مشغول شده یعنی دیروز اخبار گفت هزینه یه سرماخوردگی تا 500 هزار تومان هست دفعه آخر که رفتم دکتر نسخه ام 800 هزار تومان شد!؟

خریدم که هر وقت میری قیمت ها سرسام آوره، خوب واقعا آدم ها چی کار کنند اگر بخوام صادق باشم خودم از آدم ها دل خوشی ندارم اما با این تحت فشار گذاشتن نه تنها رفتارشون اصلاح نمیشه بلکه بدترم میشند!؟

گاهی می خوام منم کم بخورم و کم خرج کنم اما داروهایی که مصرف می کنم اشتها رو زیاد می کنه یعنی اگه یک نخورم قشنگ فرداش معمولی هستم اما روزای دیگه آنچنان اشتهای سیری ناپذیری دارم که نگو! یه قرص گیاهی چند وقته پیدا کردم اشتها رو کم می کنه باز اون رو می خورم بهترم!

خودم خیلی ناراحتم از این وضعم من همیشه مواظب وزنم بودم اما حالا چند ساله که بهم ریختم تازه همیشه مواظب بودم جلوی یک نفر که دلش می خواد اما نمی تونه چیزی نخورم مادربزرگم می گفت زهرش توشه ولی حالا بی خیال!؟

واقعا خودم خسته شدم هم از وضع خودم هم از وضع جامعه اما زورم به هیچ کدوم نمیرسه یعنی در واقع به نظرم با زور نمیشه درست کرد روش داره که روشش رو من بلد نیستم تا الان هی خواستیم با زور پیش بریم که نشده هی بدتر شده!؟

باریدن باران

امروز که نوشتم باران بارید

چند روز پیش هم دو مرتبه شروع کردم به نوشتن باران بارید

آن شب در کوهسنگی که عهد بستم هم باران بارید

هر موقع می آمدم بروم دنبال زندگی خودم یک جایی کلمه عهد یا قول یا نذر را دیدم.

به نظر من این ها همه نشانه است

من به فال نیک می گیرمشان

اما باید شیوه ی قدیمی را کنار بگذارم و شیوه ی جدیدی برای مبارزه پیدا کنم.

تا الان که بخت با ما یار بوده است خودم هم فکر نمی کردم این گونه شود اما خداوند یاری رسان است اولیای طاغوت را به سزای اعمالشان می رساند.