من فکر می کنم سیاستمداران با هم حساب شخصی دارند و هر چه فعالین صلح و افکار عمومی فشار می آورند آن ها فقط ما را بازی می دهند و دنبال اهداف خودشان هستند و فشارها بیشتر باعث وخیم تر شدن اوضاع می شود، به نظر من بهتر است بگذاریم با هم بجنگند مستقیم هم با هم بجنگند چون کوتاه بیا نیستند!
امروز خبری برایم آمد که گویا در استخدام ادارات دولتی ژاپن، مصاحبه ی گزینشی وضع شده است ما فکر می کردیم ژاپنی عاقل و بااخلاق هستند اما انگار در تمام جوامع افراد اقتدارگرا روی کار آمده اند و به مردم سخت می گیرند و مردم را مقابل هم قرار می دهند و آخرش هم به جنگ ختم می شود، کاریش نمی توان کرد!
این صوت های رشد فردیت رو که دارم گوش می کنم میگه هر کسی دنبال ناجی می گرده عملا نابالغ هست و کودک رشد نیافته است چون که مثل یک کودک منتظر هست از خارج خودش دستی بیاد و کمکش کنه آدم بالغ با استفاده از نیروهای درونیش به خودش کمک می کنه البته که خیلی تعداد کمی از آدم ها به این رشد می رسند!
من باید خیلی به خودم فشار بیارم و بلند بشم و دوباره به تعادل برگردم اون هم با استفاده از قدرت درونی خودم، قدرتی که از یاد بردمش، دیگه روحیه ی مبارزه رو از دست دادم خیلی گوگولی و ملو شدم شایدم خوب باشه نمی دونم!
امروز باز فکرم مشغول شده یعنی دیروز اخبار گفت هزینه یه سرماخوردگی تا 500 هزار تومان هست دفعه آخر که رفتم دکتر نسخه ام 800 هزار تومان شد!؟
خریدم که هر وقت میری قیمت ها سرسام آوره، خوب واقعا آدم ها چی کار کنند اگر بخوام صادق باشم خودم از آدم ها دل خوشی ندارم اما با این تحت فشار گذاشتن نه تنها رفتارشون اصلاح نمیشه بلکه بدترم میشند!؟
گاهی می خوام منم کم بخورم و کم خرج کنم اما داروهایی که مصرف می کنم اشتها رو زیاد می کنه یعنی اگه یک نخورم قشنگ فرداش معمولی هستم اما روزای دیگه آنچنان اشتهای سیری ناپذیری دارم که نگو! یه قرص گیاهی چند وقته پیدا کردم اشتها رو کم می کنه باز اون رو می خورم بهترم!
خودم خیلی ناراحتم از این وضعم من همیشه مواظب وزنم بودم اما حالا چند ساله که بهم ریختم تازه همیشه مواظب بودم جلوی یک نفر که دلش می خواد اما نمی تونه چیزی نخورم مادربزرگم می گفت زهرش توشه ولی حالا بی خیال!؟
واقعا خودم خسته شدم هم از وضع خودم هم از وضع جامعه اما زورم به هیچ کدوم نمیرسه یعنی در واقع به نظرم با زور نمیشه درست کرد روش داره که روشش رو من بلد نیستم تا الان هی خواستیم با زور پیش بریم که نشده هی بدتر شده!؟
صلاح جامعه در پیوند دوباره ی جامعه است. مردم اگر باور داشته باشند که حکومت جامعه خیرخواه آن هاست و برای این کار حاضر است منافع خودش را زیر پا بگذارد دوباره به سمت حکومت باز می گردند.
وقتی مردم ناامید هستند و چراغ روشنی نمی بینند حتی دست از خدا می شویند آن هایی که روزی با خدا بودند حال بی خدا می شوند و حاضرند برای بقای خود هر کاری کنند.
یادتان هست فیلم کشتی تایتانیک را که موقع غرق شدن کمتر کسی به عزیزانش فکر می کرد حتی حاضر بودند عزیزانشان را رها کنند و خودشان زنده بمانند چه برسد به بیگانگان!
وقتی فشار حکومت روی مردم در این حد است چه انتظاری دارد که مردم اخلاقی عمل کنند؟ یا قانون را رعایت کنند؟ آیا وقتی شما توسط غربی ها تحریم می شوید و تحریم ها را دور می زنید برای بقای خودتان نیست؟! خوب این مردم هم کاری که شما با غربی ها می کنید با شما می کنند تا ادامه دهند!؟
اگر روا نیست کاری که غرب با شما می کند چرا آن را بر مردم خودتان روا می دارید؟! اصلا این کار مصلحت برای خودتان هم نیست زیرا روز به روز مردم بیشتری از شما فاصله می گیرند و اگر فکر می کنید بی پشتوانه ی مردم می توانید ادامه دهید اشتباه می کنید خودتان هم می دانید اشتباه می کنید!
من مقداری به خودم فکر کردم دیدم از وقتی مریض شدم دیگر می ترسم به خودم فشار بیاورم و خودم را مجبور کنم کاری را انجام دهم.
الان حالت حسن کچل را دارم نمی خواهم از منطقه ی امنم خارج شوم ولی خوب این جوری پیش برود خیلی بد می شود.
می دانید من زیاد از حد به خودم فشار آورده بودم و سخت گرفته بودم مثلا غذا و آب کم می خوردم، خواب کافی نداشتم، استرس و اضطراب زیادی داشتم و ...
از وقتی بیمار شدم دیگر ول کردم بدنم هر چه بخواهد بهش می دهم برای همین خیلی کاهل شده ام، آن موقع ها شناخت نداشتم که چه نیاز بدن است چه هوای نفس الان بهتر می فهمم این بار با شناخت جلو می روم.
اما انگیزه ندارم هیچ انگیزه ای ندارم گفتم معنای زندگی ام خودم باشم اما نمی شود خودم اگر معنا بودم که افسرده نمی شدم و دنبال معنای زندگی نمی گشتم!؟
ولی باید خودم را نجات دهم بیشتر فکر می کنم و بیشتر جستجو می کنم جوینده یابنده است!