عشق سوختن و گداختن است
در ساحت روح پرداختن است
روزی مباد بی عشق و دلبری
چون کار جهان باختن است
#ماهش
در قمار جهان باختن خوش است
با ناکامی و بدفرجامی ساختن خوش است
من نمی دانم عاقبتم چه خواهد شد؟
با همین ندانستن درباختن خوش است
#ماهش
تو عزیزی و شفیقی و کریم و رحیم
بر هر چه در این جهان است علیم
آگاهی و نور زندگانی هستی
بر خوان خودت دعوتمان کردی ای سلیم
شکوه و شکایت ما از تو نیست
از بخت خراب و روزگار سیاه است ای حلیم
#ماهش
قهر کرده ای و مرا هیچ غم نیست
از بخت بدم هیچ ماتم نیست
جریح شده ام و بی خیال آینده
این رسم یک آدم نیست
قهر از این بدتر نمی شود
بدتر از این بلا بر سرم نیست
#ماهش
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
امروز که نوشتم باران بارید
چند روز پیش هم دو مرتبه شروع کردم به نوشتن باران بارید
آن شب در کوهسنگی که عهد بستم هم باران بارید
هر موقع می آمدم بروم دنبال زندگی خودم یک جایی کلمه عهد یا قول یا نذر را دیدم.
به نظر من این ها همه نشانه است
من به فال نیک می گیرمشان
اما باید شیوه ی قدیمی را کنار بگذارم و شیوه ی جدیدی برای مبارزه پیدا کنم.
تا الان که بخت با ما یار بوده است خودم هم فکر نمی کردم این گونه شود اما خداوند یاری رسان است اولیای طاغوت را به سزای اعمالشان می رساند.