غم های تلنبار شده
چونان زخمیست که هر لحظه جان آدمی را می کاهد
و تو همیشه منتظر شاید کسی بیاید
و دستی به سر و روی قلبت بکشد
حال دلت را خوب کند
اما هیچکس نمی آید
حتی خدا هم نمی آید
این وظیفه ی خود توست که جان و دلت را تازه کنی
مهر به خودت بده جانا
#ماهش
می دونی قانونش اینه:
هر چی یا هر کی رو زیادی دوست داشته باشی یا بهش وابسته باشی و بخشی از هویتت و وجودت باشه دنیا ازت می گیره!
داشتم غزه ای ها رو میدیدم با خودم گفتم چقدر مادر بی بچه شدن، از دست دادن بچه ی کوچیک خیلی سخته، بزرگم باشه سخته ولی وقتی بچه از یه حدی بزرگتر میشه مادر میزاره بره و اون عطوفت و وابستگیش کم میشه بهش!؟
این می تونه از دست دادن پدر یا مادری که خیلی دوستش داری هم باشه یا خواهر و برادر یا دوست یا همسر یا عشق!؟
من و تو هم بهم وابسته ایم نمی دونم چرا!؟ دو تا آدم که تا حالا همو از نزدیک ندیدن چگونه بهم وابسته اند!؟ و بهت قول میدم دنیا ما رو از هم جدا می کنه!؟
این درباره مادیاتم هستا مثلا من به اینکه بدنم خوش فرم باشه خیلی دلبسته بودم یه اتفاقاتی افتاد که چاق شدم!؟
یکی به مالش وابسته است یا دلبسته ست یکی به ماشینش یکی به مقامش یکی به سگش یکی به شهرتش چه می دونم هر کس به یک چیز حتی حتی یکی به دینداریش، به شرفش یا آبروش!؟
بهتره خودت قبول کنی و دست ازش بکشی تا اینکه دنیا بخواد برات خرابش کنه یا جدایی ایجاد کنه!؟
من اینو می دونستم برای همین خیلی وقتا از خیلی کسا یا چیزا صرفه نظر کردم حتی می دونم نباید بچه دار بشم چون به بچه م وابسته میشم اصلا میشه تمام زندگیم!؟ یا خیلی وقتا خیلی چیزا رو خودم خراب کردم!؟
دیگه یا خدا رو باید انتخاب کرد یا خرما رو!؟ تازه یه رازی رو بگم خیلی هم به انتخاب ما ربط نداره وقتی خدا یه چیزی بخواد انجامش میده، تازه پدرتم درمیاره که چرا با پای خودت نیومدی، غیرت داره رو خودش و غیرت داره رو بنده ش به خصوص بنده ی خاصش، اینو باید یک زن باشی تا بفهمی غیرت خدا چطوریه، در عین حال که دوستت داره اگر به حرفش گوش ندی دمار از روزگارت درمیاره چون عشقشو به خودت ندیدی، رفتی دنبال چیزای دیگه یا کس های دیگه!؟
در واقع باید تو دنیا باشی از همه مواهبم استفاده کنی اما همه ی زندگیت نشه بلکه همه ش زندگیت اون باشه!؟
بعدنوشت:
یه چیزی پیدا کردم که میگه این وابستگی ها و دلبستگی ها و عشق ورزیدن ها، هوا و هوس است ولی خیلی قدرتمنده من نمی تونم!؟
چقدر خوب بود اگه دلت به دل یک کسی وصل بود!
با هم مهربون بودین!
با هم می رفتین این ور و اون ور!
با هم گپ می زدین!
اون موقع چای خوردن طعم دیگه ای داشت!
ای کاش میون این همه آدم گم نبودی!
آدم هایی که میان و میرن و همه ش دنبال کار خودشونن و عجله دارن!
هیشکی رو نداشتن سخته!
غذا از گلوی آدم پایین نمیره!
اما مجبوری بخوری تا شکمه ساکت بشه!
تا باز یه بیماری جدید نگیری یا بیماریت اود نکنه!
اگر حسرت یک چیز رو توی زندگی داشته باشم حسرت همینه، یه آدم همدل!
از بچگی دخترایی رو می دیدم که دوستایی دارن با هم خوشن و خانواده هایی رو دارن که با هم همبسته ان ولی چشمشون دنبال چیزایی که من دارم اما هیچ وقت کیفشون نبردم باور کنید گل بازی بیشتر از بازی کردن با اسباب بازی های گرون قیمت کیف داره!
همون دخترا که با هم اون قدر خوب بودن سر چیزای پوچ با هم دعوا می کردن، بعد با هم لج میفتادن و رقابت می کردن!
آخه چرا؟!
من که کاری به کارشون هم نداشتم و باهاشون خوب بودم هم می خواستن لجم رو دربیارن!؟
آخه چرا؟! شما چه تون شده؟!
من چی دارم که باهام این طورین!؟
چی کارتون کردم!؟
خودم هیچ وقت نفهمیدم چرا مردم بهم بدی می کنند!؟
رفته بودم پرورشگاه، برای دختر بچه ها اسباب بازی برده بودم!؟
دختره با همون اسباب بازی منو میزد!؟
کوچیک بود، یه جوری هم نگاه می کرد که انگار لذت میبره!؟
زندگی من همینه، بی معنی، چون دلم به هیچکس خوش نیست!؟
امروز حالم خوش نبود، چند بار خواستم بزنم بیرون اما نای راه رفتن هم نداشتم!
چند دقیقه پیش یادم افتاد قبلا که این جوری میشدم ویتامین دی می خوردم و بهتر میشدم، رفتم از مامانم گرفتم و خوردم و بی تابیم بهتر شد!
خیلی وقت بود این طوری نشده بودم، واقعا این بدن انسان چیه؟ به یه قرص کوچولو زیر و رو میشه بعد ما قیافه می گیریم و منم منم می کنیم و فکر می کنیم کسی هستیم!؟