باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

کنترل و تغییر

ما دو رویکرد داریم انسانی که می خواهد کنترل روی محیط و  دیگران داشته باشد و تغییر درشان ایجاد کند یا انسانی که کنترل را از بیرون بر می دارد و به درون خود می برد تا تغییراتی در خودش ایجاد کند!

واقعیت این است که اگر تمام آدم ها از روش دوم استفاده می کردند هیچ گاه پیشرفت های علمی و تکنولوژی صورت نمی گرفت حال بحث اینکه این پیشرفت ها مفید بودند یا مضر بودند جایش اینجا نیست اما باعث شدند نگاهمان به خودمان و جهان تغییر کند و زندگیمان دگرگون شود!

شاید رویکرد دوم برای وقتی باشد که یک مشکل اساسی در فرد باشد که خود از آن بی خبر است یا وقتی که رویکرد اول جواب نمی دهد انسان ها به سراغ رویکرد دوم می روند!

به هر صورت بعضی آدم ها رویکرد اول را انتخاب می کنند و بعضی دیگر رویکرد دوم را، هر دو مزایا و معایب خودش را دارد و هر دو زمانبر و هزینه بر است ولی به نظرم نمیشود یکی را کنار گذاشت و به سراغ دیگری رفت، اگر بشود هر دو را موازی جلو برد خیلی بهتر خواهد بود!

ویتامین دی

امروز حالم خوش نبود، چند بار خواستم بزنم بیرون اما نای راه رفتن هم نداشتم!

چند دقیقه پیش یادم افتاد قبلا که این جوری میشدم ویتامین دی می خوردم و بهتر میشدم، رفتم از مامانم گرفتم و خوردم و بی تابیم بهتر شد!

خیلی وقت بود این طوری نشده بودم، واقعا این بدن انسان چیه؟ به یه قرص کوچولو زیر و رو میشه بعد ما قیافه می گیریم و منم منم می کنیم و فکر می کنیم کسی هستیم!؟

چند روزه خونه ام

چند روزه خونه ام و دوستم ندارم از خونه برم بیرون!

کمرم یه جوریه باید برم پیاده روی تا درست بشه اما اصلا حسش نیست!؟

هنوز معنایی برای زندگیم پیدا نکردم!؟

هنوز پر از سوالم!؟

باز چند روزه همه ش پای گوشیم!؟

هوا خیلی خوب شده!

بدنم عادت کرده به سرما!

حیف بدن من افتاده دست من، قدرش رو نمی دونم!؟

من تغییر عجیب کردم!

من واقعا تغییر کردم نمی دونم چی تو من تغییر کرده اما دیگه موسیقی های موجود جواب روح من رو نمیده، همه شون به نظرم سوسول بازی می رسه، فقط یه آهنگ پلاس روزبه نعمت اللهی که شعرشم از مولاناست به وجدم میاره!؟

جامعه غمگینه، موزیسین ها هم غمگینن ولی برعکس من روزایی که حالم خوبه داره بیشتر میشه، نمی دونم چرا!؟

حالم از درون تغییر می کنه ها، خودش خوب میشه خودش بد، چیزهای بیرونی هم اون قدرها دیگه اثر نداره!؟


پی نوشت: جالبه انگار موسیقی باهام حرف می زنه انگار موزیک یه کس دیگه ست و خواننده یه کس دیگه ست!

انگیزه ی جدید

من فهمیده ام آدمی هستم که بخشی از خود را درون خودم یافته ام و بخشی دیگر را در بیرون از خودم!

یعنی تنهایی و فکر کردن برایم لذتبخش است اما نه برای مدت زمان زیاد بلکه بعد از چند ساعتی نیاز به محرکات بیرونی برای صرف وقت خودم دارم!

تا جایی که فهمیدم غنای درونی متوسطی دارم و با یک انسان فرزانه فاصله ی زیادی دارم!

اما فهمیده ام ما خالق زندگی خودمان هستیم و من فکر می کنم انگیزه ی جدیدی برای ادامه گرفته ام، حال فهمیده ام باید غنای درونی خودم را افزایش دهم و خلاهای درونم را پر کنم!

اما هنوز اول راهم و نمی دانم چگونه باید این کار را بکنم!؟ اگر شما کتابی می شناسید لطفا به من معرفی کنید!؟

ضمن اینکه باید تحقیقاتی بر روی سلامتی انجام دهم و سلامت خودم را بهبود بخشم و به بدنی متعادل برسم، به قول معروف عقل سالم در بدن سالم است!؟