گاهی آدم نمی دونه چی کار کنه و میگه بذار از راه های نرفته برم شاید به جایی برسم!؟
گاهی این راه ها انتخاب خوبی نیست اما دست سرنوشت برات به جای خوبی می کشوندش!؟
من امروز شرمنده شدم خریت کردم اما پایانش یه چیز خوب بود که باورم نمیشه!؟
خداااااا!!!!؟؟؟؟
امروز مامانم داشت از گذشت هاش می گفت بهش گفتم شما گذشت نمی کنید خودتون رو تحت فشار میزارید و ظلم رو تحمل می کنید!
گذشت یعنی اینکه دیگه یادت نیاد نه اینکه همش تو ذهنت باشه و نشخوار ذهنی کنید!؟
من تازه یاد گرفتم ببخشم و رها کنم!؟
من از بچه مقدسا حرصم می گیره یعنی حرف زدنشون، اداهاشون، ریاهاشون، پز دادن مذهبیشون، خودشون رو حق پنداشتنشون و ... حالم بهم می خوره!؟
از بچه های که خیلی دیگه بازند هم حرصم می گیره، طرف میاد از رابطه ش تعریف می کنه، ولخرجی می کنه و پز میده ولی گشنه است یه ماشین می بینه یه پسر می بینه یه دختر می بینه دهنش وا می مونه!؟
از نظر من اینا دو سر یک قطبند که جفتشون در گمراهی هستند حالا شما میگید آزاد باید آدما رو گذاشت خوب آزاد باشند اما اونا دست از من بر نمی دارن! میان می خوان تو رو هم مثل خودشون کنن! میگن تو اشتباه می کنی! نمی دونی نمی دونی ما چه لذتی می بریم! خوب لذتتون مال خودتون!؟ میگن زندگی راه و روشی هست که ما داریم! خوب راه و روشتون مال خودتون منم راه و روش خودمو دارم آخرش معلوم میشه روش کی خوبه!؟
یادتونه پسر کوچولوها ماشینشون قان قان می کنه بعد که می خواد وایسه میگه اییییک خخخخخ!؟
حالا من و خواهرم ماشین رو برداشتیم رفتیم یه چند تا خیابون تو مشهد بهش میگن ریس race خلوت بود البته اون موقع که ما نوجوون بودیم این خیابونا پاتوق دختر پسرا بود قشنگ و با صفا هستند!؟ یه کم هوا خوردیم و گشتیم!؟
البته من اون موقع ها که نوجوون بودیم بچه مثبت بودم بچه ها که از پسرا حرف می زدن گوش نمی کردم و اخم می کردم البته در بیست سالگی در دانشگاه عشق در خونه ی ما رو کوبید!؟ البته هیچ اتفاقی نیفتاد من این قدر فکرای کمالگرایانه داشتم که ادامه ندادم طرف هم پیش رو نگرفت!؟
فقط افتادم تو آهنگ های عاشقانه ی سنتی، هوای گریه، عشق از کجا من از کجا، این چیزا! بگذریم!؟
بعد رفتیم سوپر مارکت و سبزی فروشی وای سبزی و میوه خیلی خوشگله دست میزنی بهشون حس خوب می کنی رنگاشون شارژت می کنه، کلی خرید کردیم و برگشتیم!
نمی تونم هر روز نقاشی کنم و تمرکزم رو روش بذارم!؟
دل من یه جایی گیره تا به اونجا نرسم آروم نمی گیرم و هیچ کار دیگه هم نمی تونم بکنم!؟
خودم خسته شدم از وضعم!؟
ای کاش یه فرجی میشد!؟
اینکه همه ش میام اینجا می نویسم به خاطر اینه که رفیقی ندارم رفیقم همین وبلاگه!؟ خوب چیزیه واسه تخلیه ی ذهن!؟
ببینم اینجا میشه حرفای زنونه هم زد؟!